تفسیر سوره حمد

اسامی سوره حمد
سورهی حمد نیز که «امّ القرآن» و مشتمل بر عصارهی معارف قرآنی است، به همین مناسبت دارای نامها و القاب بسیاری است.
نامهای معروف این سوره عبارت است از:
امّ الکتاب، فاتحه الکتاب، السبع المثانی و حمد، و نامهای غیر مشهور آن، فاتحه القرآن، القرآن العظیم، الوافیه، الکافیه، الشافیه، الشفاء، الصلاه، الدّعاء، الأساس، الشکر، الکنز، النّور، السؤال، تعلیم المسأله، المناجاه، التفویض، (سوره) الحمد الاُولی والحمد القُصری .
دفتر دوم ، تفسیر سوره حمد
1 ـ «أُمّ الکتاب»، «أُمّ القرآن»:
نامگذاری سورهی حمد به این دو نام، که در روایات فراوان آمده است، از این روست که مشتمل بر عصارهی معارف قرآن کریم است.
معارف قرآنی دارای سه بخش1__ مبدأ شناسی،2__ معادشناسی 3__ رسالت شناسی است .
کلام منسوب به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز که فرمودند: «رحم الله امرأً علم من أیْن وفى أیْن وإلی أین» ناظر به شناخت همین اصول سه گانه است.
سورهی مبارکهی فاتحه الکتاب نیز مشتمل بر معرفتهای یاد شده است؛ زیرا بخش آغازین آن مربوط به مبدأ و ربوبیت مطلق او بر عوالم هستی و همچنین صفات جمالی او مانند رحمت مطلق و رحمت خاصّ است و بخش میانی آن (مالک یوم الدین) ناظر به معاد و ظهور مالکیت مطلقهی خدای سبحان در قیامت است و بخش پایانی آن که سخن از حصر عبادت و استعانت در خدای سبحان و طلب هدایت به صراط مستقیم ، و پرهیز از ضلالت است ،و این همان سیر از مبدأ تا معاد و مدار و محور آن مسئلهی وحی و رسالت است. (ایاک نعبد ... ولا الضالین )
پس اصول معارف قرآنی در این سوره ترسیم شده است. و از این رو به( ام الکتاب ) و( ام القران) نام نهادند.
حکیم متألّه و مفسر ژرف اندیش، صدرالمتألهین شیرازی دربارهی این سورهی مبارکه می گوید:
کسی که نتواند از سورهی مبارکهی فاتحه بخش عمده ای از اسرار علوم الهی و معالم ربّانی (مبدأشناسی، معادشناسی، علم النفس و...) را استنباط کند، عالم ربّانی نیست و به تفسیر این سوره، آن گونه که باید، راه نیافته است.
.
2 ـ «فاتحه الکتاب»، «فاتحه القرآن»: این سورهی مبارکه به عقیدهی بسیاری از مفسّران و پژوهشگران علوم قرآنی، اولین سوره ای است که به طور کامل بر قلب مطهّر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است
و در تنظیم سوره های قرآن نیز سرآغاز کتاب الهی است و قرآن به آن آغاز می گردد و از همین رو «فاتحه الکتاب» یا «فاتحه القرآن» نام گرفته است.
دفترسوم ازتفسیرسوره حمد
3 ـ «السّبع المثانى» این نام را
خدای سبحان در مقام اظهار امتنان، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این سوره نهاده است: (ولقد آتیناک سبعاً من المثانی والقرآن العظیم)
. مراد از (سبعاً من المثانی) در این آیه، براساس روایات وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام)، همان سورهی مبارکهی حمد است.
کلمهی «السّبع» ناظر به شمار آیات این سوره و کلمهی «المثانی» یا ناظر به دوبار نزول و یا قرائت دو بار در نماز است(رکعت اول و دوم)
4_«الشفاء»، «الشافیه»: قرآن کریم برای شفای دردهای درونی و بیماریهای قلبی، یعنی جهل و رذایل اخلاقی، از سوی شافی مطلق، خدای سبحان، نازل شده است:
(ونُنَزّل من القرآن ما هو شفاء ورحمه)،
و یا (وشفاء لما فی الصّدور)،
و سورهی مبارکه حمد نیز که برترین سورهی قرآنی و عصارهی معارف آن است، در روایات «سورهی شفابخش» نام گرفته است:
«فاتحه الکتاب شفاء من کل داء»
فاتحه الکتاب دوای هر دردی است.
گرچه تلاوت سورهی حمد شفابخش بیماریهای تن نیز هست و در این امرِ مجرّب، هیچ تردیدی نیست، امّا مهمّ، بیماریهای جان است که قرآن کریم عهده دار درمان آنهاست و سوره ی حمد نیز چون عصاره ی قرآن است ، عصاره ی درمانهای قرآنی نیز خواهد بود .
5 ـ «الأساس»: از ابن عباس نقل شده است که هر چیزی اساسی دارد و اساس قرآن سورهی مبارکهی حمد است: «إنّ لکلّ شى ءٍ أساساً... وأساس القرآن الفاتحه وأساس الفاتحه بسم الله الرحمن الرحیم»
6 ـ «الصلاه»: این نام نیز مستفاد از این حدیث قدسی است: «قسمت الصلاه بینى وبین عبدى نصفین؛ فنصفها لى ونصفها لعبدى...»
؛ زیرا قراین موجود در حدیث به روشنی گواه بر آن است که منظور از «الصلاه»
، سورهی حمد است. البته برخی از مفسران نیز سرّ نامگذاری سوره حمد بدین نام را وابستگی قوامِ نماز به سورهی حمد (لا صلاه إلاّ بفاتحه الکتاب) ذکر کرده اند.
دفتر چهارم تفسیر حمد
مکان نزول
مکّی یا مدنی بودن سورهی مبارکهی حمد، مورد اختلاف است؛ بیشتر مفسران برآنند که در مکّه نازل شده است
. برخی نیز آن را مدنی می دانند
و بعضی نیز قائلند که خدای سبحان برای تشریف این سوره و تأکید بر اهمیّت آن، دوبار (یک بار در مکّه و بار دیگر در مدینه) آن را فرو فرستاده است
ترتیب نزول
برخی از پژوهشگران علوم قرآنی نیز بر اساس روایت جابربن زید و مانند آن و برخی نصوص تاریخی، آن را پنجمین سورهی نازله دانسته اند که پس از سوره های علق، قلم، مزمّل و مدّثر و پیش از سورهی مَسَد نازل شده است
تعداد آیات سوره حمد
سورهی مبارکهی حمد، به اتفاق مسلمانان
، هفت آیه دارد و براساس روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) آیهی کریمهی (بسم الله الرّحمن الرحیم) اوّلین آیهی آن است: «قیل لأمیرالمؤمنین (علیه السلام): یا أمیرالمؤمنین أخبرنا عن (بسم الله الرّحمن الرحیم) ایهِىَ من فاتحه الکتاب؟ فقال: «نعم کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقرایها ویعدّها آیه منها...»
از امیر المومنین از بسم الله .... سئوال کردند که آیا جزء سوره حمد است؟
حضرت فرمودند :بله ،رسول الله آن را میخواند و بسم الله...را آیه از سوره حمد می شمردند.
بنابراین، قرائت (بسم الله...) در ابتدای سورهی حمد، تنها برای تبرک جستن به آن نیست، بلکه جزئی از سوره است و از این رو در صورت وجوب تلاوت سورهی حمد، در نماز یا غیر آن، اگر بدون بسم الله تلاوت شود، امر خداوند امتثال نشده است.
گویاترین شاهد بر تعداد آیات سورهی حمد، آیهی کریمهی (ولقد آتیناک سبعاً من المثانی والقرآن العظیم)
است که به شهادت روایات معصومین (علیهم السلام) مراد از آن فاتحه الکتاب است
دیگر روایات از تمامی مذاهب همین عدد هفت آیه را تایید می کند
تنها اختلافی که در آیات این سوره است دربارهی تقطیع و مرزبندی آیات آن است، نه اصلِ عدد هفت؛ زیرا کسانی که (بسم الله الرّحمن الرحیم) را اوّلین آیهی سورهی حمد دانسته اند از (صراط الّذین...) تا آخر سوره را یک آیه و دیگران که بسم الله را آیه ای از این سوره نمی دانند (غیر المغضوب...) را آیه ای مستقل به شمار آورده اند.
معارف کلی سوره حمد
همان گونه که در آغاز بیان شد، سورهی مبارکهی حمد مشتمل بر عصارهی معارف قرآن کریم است و از این رو «أمّ الکتاب» و «امّ القرآن» نام گرفته است.
معارف این سوره از دیدگاههای مختلف تقسیم هایی چند می پذیرد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1 ـ معارف قرآن کریم دارای سه بخش اصیل و محوری است؛
بخشی مربوط به مبدأ و توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی اوست؛
بخش دیگر مربوط به معاد،
و سومین بخش که تأمین کنندهی نیاز بشر بین مبدأ و معاد است، ناظر به هدایت و ضلالت، یعنی مبیّنِ وحی، رسالت و دین است.
سورهی حمد نیز، چنانکه گذشت، مشتمل بر عصارهی بخشهای یاد شده است.
1_محورهای اصلی معارف سورهی حمد در برخی روایات «تحمید»، «اخلاص» و «دعا» معرّفی شده است
2_ مرحوم شیخ بهائی (رحمه الله) «مراتب چهارگانهی حمد» را بدین شرح از این سوره استفاده کرده است:
الف: حمد محبّانه و عاشقانه که حمد ذات و ناظر به شایستگی ذات حق برای تحمید است. برای چنین حمدی تعبیر (الحمد لله) کافی است.
ب: حمد شاکرانه؛ در این مرتبه، حامدْ خدای سبحان را در برابر ربوبیّت مطلق و احسانش حمد و شکر می کند و تعبیر (ربّ العالمین) ناظر به آن است.
ج: حمد تاجرانه که تحمیدی از سر رجاء، طمع و شوق ثواب است و (الرّحمن الرّحیم) بدان اشارت دارد.
د: حمد بردگانه که حمد خدا بر اثر خوف از عذاب اوست و با آیهی کریمهی (مالک یوم الدین) ادا می شود
3ـ مرحوم صدرالمتألّهین می گوید:
سورهی مبارکهی حمد با مقدمه ای که در نماز بدان افزوده می شود بر روی هم هشت بخش را تشکیل می دهد که با درهای هشتگانه بهشت مرتبط است و نمازگزاری که سورهی حمد را با آداب ویژهی آن در نماز قرائت کند، از همهی درهای هشتگانه بهشت بدان راه یافته است. درهای مزبور عبارت است از:
یکم: درِ «معرفت» که نمازگزار با گفتن (وجّهت وجهی للذی فطر السماوات والأرض)
از آن وارد بهشت می شود.
دوم: درِ «ذکر» با تلاوت آیهی (بسم الله الرّحمن الرّحیم).
سوم: درِ «شکر» با آیهی کریمهی (الحمد لله ربّ العالمین).
چهارم: درِ «رجاء» با قرائت آیهی (الرّحمن الرّحیم).
پنجم: درِ «خوف» با ذکر آیهی (مالک یوم الدّین).
ششم: درِ «اخلاص» با گفتن (إیّاک نعبد وإیّاک نستعین).
هفتم: درِ «دعا و تضرّع» با تلاوت آیهی (اهدنا الصّراط المستقیم).
هشتم: درِ «اقتدا به ارواح پاک» با قرائت آیهی (صراط الّذین أنعمت علیهم...)
انسجام سوره حمد
مرحوم امین الإسلام طبرسی دربارهی نظم و انسجام سورهی حمد می گوید:
انسان با مشاهدهی نعمتهای الهی، که نقص و نیاز آدمی خود شاهد گویایی بر آن است، با نام منعم سخن را گشوده، می گوید: (بسم الله الرّحمن الرحیم)
و پس از اعتراف به وجود منعمِ یگانه، به حمد و شکر او می پردازد: (الحمد لله)
و چون همگانی بودن اِنعام الهی را می فهمد
می گوید: (ربّ العالمین)
و چون دریافت که خدای سبحان علاوه بر پروراندن همهی موجودات، روزیِ آنها را نیز بر عهده می گیرد، به رحمت مطلق حقّ اعتراف می کند: (الرّحمن)
و هنگامی که عصیان تبهکاران و اِمهال و غفران الهی را مشاهده کرد، به ذکر رحمت مخصوص او زبان می گشاید: (الرّحیم)
و چون تجاوز انسانها به حریم یکدیگر را می نگرد، به «روز حساب» که زمام آن تنها به دست خداست اعتراف می کند: (مالک یوم الدّین)
و پس از پیمودن این مراتب و مراحل معرفتی و مشاهدهی اسمای حسنای خدای سبحان، تنها او را شایستهی عبادت یافته، خود را در محضر او می یابد و آنگاه از خبر به خطاب گراییده، می گوید: (إیّاک نعبد)
و چون پیمودن راهِ عبادت را بدون کمک خدای سبحان ناممکن می یابد، اظهار می دارد: (وإیّاک نستعین)
و چون می بیند راهها فراوان و پویندگان آنها گوناگونند، بهترین راه را از خدای سبحان مسئلت می کند: (اهدنا الصّراط المستقیم)
و سرانجام، چون پیمودن صراط مستقیم را به تنهایی دشوار می یابد و نیاز به همسفرانی راهْ بلد را احساس می کند می گوید: (صراط الذین أنعمت علیهم)
و برای آن که در این راه، بیگانه با او رفاقت نکند می گوید: (غیر المغضوب علیهم ولا الضّالّین)
و این گونه بین تولّی اولیای الهی و تبرّی از دشمنان او جمع
ثواب تلاوت سوره حمد
رسول گرامی اسلام می فرماید:
کسی که سورهی فاتحه الکتاب را تلاوت کند، خدای سبحان ثواب تلاوت همهی آیات نازلهی از آسمان را بدو خواهد داد: «من قرای فاتحه الکتاب أعطاه الله بعدد کل آیه نزل من السماء ثواب تلاوتها»
و در برخی از احادیث ثواب تلاوت سوره حمد معادل ثواب تلاوت دو سوم قرآن و انفاق به همهی مؤمنان ذکر شده است؛ مانند: «أیّما مسلم قرأ فاتحه الکتاب أعطى من الأجر کأنّما قرای ثُلثى القرآن وأعطى من الأجر کأنّما تصدّق علی کلّ مؤمن ومؤمنه»
بسم الله الرّحمن و الرّحیم
الله: برترین نام از نامهای ذات مقدسی است که هستی صِرف و جامع و مبدای همهی کمالات وجودی و منزّه از هر نقصی است
این نام مبارک که از آن به «لفظ جلاله» یاد می شود، 2698 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الله: در اصل «إله» بوده و همزهی آن بر اثر کثرت استعمال حذف شده است و با پیوستن «الف و لام» به آن به صورت «الله» در آمده است.
«إله» به معنای «مَألُوه» است و مَألوه یا به معنای معبود است یا مُتَحیّرٌ فیه (ذاتی که همهی عقلها و دلها دربارهی او متحیّر و سرگردانند)
تحیر دو نوع است :
ممدوح و مذموم؛
گاهی انسان بدونه آنکه زحمت بکشد و یا کنکاش کند می گوید در فلان موضوع و یا فلان کار متحیرم ، این تحیر را، تحیر مذموم گویند .
ولکن گاهی زحمت می کشد و خودش را به دریایی از معرفت ها و شناخت ها می رساند که هر کدام بر دیگری رجحان دارند و نمی داند کدام یک از این زیبایی ها را انتخاب کند؛ این تحیر را، تحیر ممدوح می نامند.
نتیجه آنکه؛ الله به آن ذاتی گویند که مستجمع جمیع صفات جمالی و کمالیه است که همه ی عقول و صاحبان دل در شمارش و عظمت آن متحیر است.
بسم الله الرّحمن و الرّحیم
الله : آن ذاتی است که جمیع صفات جمالیه و جلالیه در آن جمع است که هیچ بنی بشری نتواند به کنه و حقیقت آن به تمامه راه یابد ، لذا همگان در شمارش و عظمت آن متحیر و سرگردانند .
الرحمن الرحیم
خدای سبحان دو گونه رحمت دارد: رحمتی مطلق، فراگیر و بی مقابل،《الرحمن》 و رحمتی خاص و متناهی که در برابر غضب اوست《الرحیم》
رحمت رحمانیه خداوند که همه چیز را زیر پوشش دارد (کل شیء): دنیا و آخرت ، مؤمن و کافر ، این رحمت ، رحمتی است نامتناهی؛ و این بسان آفتابی ماند که بر زندگی همه می تابد و یا بارانی که بر هر سرزمینی می بارد: (ورحمتی وَسِعَتْ کلّ شی ء)
(ربّنا وَسِعْتَ کلّ شی ء رحمه)
«وبرحمتک التى وَسِعَتْ کلّ شى ء»
«یا من سبقت رحمتُه غضبَه».
بنابراین، مقابل چنین رحمت فراگیری «عدم» است، نه «غضب»؛
زیرا تقابل آن با غضب الهی موجب خروج غضب از پوشش رحمت رحمانیّه و تقیید رحمت مطلقه خواهد بود.
در صورتی که رحمت[ رحیمیه] در مقابل《 غضب》 است و تنها شامل مومنان و افراد خاص میشود همچون مهیا نمودن طعام بهشتی برای حضرت مریم و سرد شدن آتش بر ابراهیم خلیل و......
ادب الهی در شروع کار
سورهی مبارکهی حمد که اولین سوره کتاب خداست، با آیهی کریمهی (بسم الله الرّحمن الرحیم) که حاوی اسم ذات و برخی اسمای صفات الهی است، آغاز می شود. بنابراین، «بسم الله» هم در طلیعهی سوره و هم در آغاز کتاب الهی آمده است و این گونه، خدای سبحان ادب دینیِ ورود به کار و شروع عمل را به ما می آموزد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در مقام تبیین همین ادب دینی فرمودند: هر کاری که با نام خدا آغاز نگردد ابتر است: «کلّ أمر ذى بال لم یُبدء فیه باسم الله فهو أبتر»[
. ابتر به معنای «منقطع الآخر» و بی فرجام است و چون فاعل با پایان یافتن کار به هدف خود می رسد، کاری که به هدف نرسد، ابتر است و از این رو به زیرکی و هوشی که در راه حق به کار نیاید، چون به هدف اصیل خویش نرسیده است، «فطانت بَتراء» (زیرکی بی فرجام) گفته می شود.
لذا خداوند در ابتداء سوره حمد کلام خود را با بسم الله شروع کرد، که اولا، ادب شروع هر کار و هر کلام پسندیده را به ما بفهماند که چگونه اغاز شود، و هم اینکه اگر بخواهید در این عالم به هر شکلی تصرفی بکنید باید با اذنی که از خداوند با بسم الله... می گیرید بوده باشد و الا به حسب واقع به نتیجه نخواهد رسید.
قداست و برکت نام خدا
. قرآن کریم اسم خدا را منشای برکات و نشانه هستی صرفی می داند که همهی برکات وجودی از ناحیهی اوست. کسی که به حقیقتِ اسم خدا واصل شد و آن را تلفظ کرد او با «اسم الله» کاری می کند که خود خداوند سبحان با «کُنْ» انجام می دهد و از این رو اهل معرفت گفته اند: «بسم الله الرحمن الرحیم» از عبد به منزلهی «کُنْ» از مولای اوست. خدای سبحان هر چیزی را اراده کند و با فرمان «کن» تحقق آن را بخواهد، آن شی ء تحقق می یابد: (إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون)همان گونه که حضرت نوح (علیه السلام) با اسم خدا بر آن طوفان سهمگین و امواج کوه گونهی آب استیلا یافته، کشتی معروف خود را با نام خدا حرکت می داد و آرام می کرد: (بسم الله مجراها ومرساها)
سرّ این که عبد کامل با «بسم الله» از امواج ، آتش گلستانی می آفریند و یا کشتی عظیمی را در طوفانی سهمگین و بر روی امواجی کوه مانند، سیر و سکون می دهد، آن است که خواسته ها و اراده هایش در مشیّت حکیمانه الهی فانی شده است و نشانهی این فنا آن است که جز خواست خدای حکیم، هیچ خواسته ای ندارد. البته چنین کاری از عهدهی بندگان و اولیای خاص خدا بر می آید، نه هر گویندهی «بسم الله».
این گونه آثار در روایات برای «اسم
اعظم» نیز آمده است و نباید پنداشت که اسم اعظم از سنخ لفظ یا مفهوم است تا با لفظ و مفهوم بتوان در تکوین اثر کرد و مثلاً مرده ای را زنده کرد یا از آتشی شعله ور بوستانی سرسبز آفرید؛ زیرا آفرینش تکوینی با مقام انسانی تأمین می شود، نه با لفظ و مفهوم. بنابراین، جستجوی اسم اعظم در میان الفاظ یا مفاهیم برای تأثیر بر جهان عینی، کاری افسانه ای است و قرین کامیابی نیست؛ چون جهان هستی با حقیقت اداره می شود، نه با افسانه.
بسم الله نیز اگر از قلب موحّدی کامل نشئت گرفت به اذن آفریدگار هستی می تواند بر عالم عینی تأثیر بگذارد و از این رو امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیکتر است: «إن بسم الله الرحمن الرحیم أقرب إلی اسم الله الأعظم من سواد العین إلی بیاضها»
اگر کسی همانند پیامبران و امامان(علیهم السلام) به پایگاه رفیع ولایت بار یافت و در کارهای خیر نام خدا را بر زبان آورد و در عین رعایت نظام علّت و معلول، هرگز به قدرت خویش و سایر اسباب و علل عادی تکیه نکرد، بلکه تنها مؤثر مطلق در جهان را خدای سبحان دید، آنگاه آثار اسم اعظم در کنار بسم اللهِ او ظهور می کند؛ چنانکه عصا با دست موسوی و انگشتر با انگشت سلیمانی مؤثر بود:
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست؟
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اسم اعظم خداوند
چنانچه گفته شد اسم اعظم از سنخ لفظ و یا مفهوم نیست که بتوان در عالم تکوین اثر گذاشت، بلکه مربوط به مقامات انسانی است، بسم الله اگر از قلب موحد استخراج شود به اذن خداوند بر عالم عینی اثر می گذارد.
بنابراین باید دانست که؛ اگرچه نظام هستی بر محور نظام علت و معلول اداره می شود، لیکن علل شناخته شده برای معلولهای معیّن هرگز علتهای منحصر به فرد نیست که با فقدان برخی از شرایط ،تحقق معلول ممتنع باشد؛ زیرا ممکن است تحقق آن به استناد شرایط و اوضاع غیرعادی و از طرق دیگر باشد؛ یعنی از باب کرامت «خرق عادت» باشد ، و نه «خرق علیّت .
نکته دیگر آنکه؛ اگر چه در برخی روایات، اِحصایِ نامهای خدای سبحان عامل ورود به بهشت معرفی شده است:«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِسْعَهً وَ تِسْعِینَ اسْماً مِائَهً إِلَّا وَاحِداً مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّهَ».
رسول خدا فرمود بدرستى که براى خداى عز و جل نود و نه نام است (از صد یکى کم) هر کس آنها را بشمارد به بهشت داخل می شود
مراد از اِحصایِ اسماء، شمردن و استخراج رقم و عدد اسماء نیست، بلکه منظور، متخلق شدن به حقایق آنهاست وگرنه، شمارش و تلفظ این نامهای مقدس، عبادتی لفظی است و آنچه مایهی راهیابی به بهشت است، تخلّق به حقایق این نامها و اوصاف است.
نکته دیگر.
در میان اسمای لفظی خدای سبحان، اسم مبارک «الله»، اسم جامع و اعظم است و سایر اسمای الهی با واسطه یا بی واسطه، زیر پوشش این نام مقدس است؛ مثلاً اسم «شافی» که از اسمای جزئیه است زیر پوشش «رازق» و رازق تحت پوشش «خالق» و خالق زیر پوشش «قادر» و قادر زیر پوشش اسم جامع و اعظم «الله» است.
الله
قادر
خالق
رازق
شافی
بنابراین، اسم 《الله》 نسبت به نامهای دیگر خداوند (که زیر پوشش آن است) 《اسم اعظم》 است و اگر آیه ای مشتمل بر اسم اعظم حق بود، سیّد آیات به شمار می رود و از این رو در برخی روایات، آیهی کریمهی (بسم الله الرّحمن الرحیم) به گرامیترین و بزرگترین آیهی قرآن وصف شده است: «سرقوا أکرم آیه فى کتاب الله: 《بسم الله الرّحمن الرحیم》
بهترین آیه در کتاب خدا یعنی 《بسم الله الرحمن الرحیم《 را دزدیدند》
و یا این روایت که می فرماید؛
ما لهم؟ قاتلهم اللَّه عمدوا الى اعظم آیه فی کتاب اللَّه فزعموا انّها بدعه اذا اظهروها》
چه شده است ایشان را؟ خدا بکشد آنان را، چون که آنان قصد کردند بطرف بزرگترین آیه در کتاب خدا . گمان کردند هر گاه《 بسم الله الرحمن الرحیم 》آن را اظهار کنند بدعت است
تذکر:
نام شریف 《الله》 در بسیاری از آیات قرآن کریم آمده است و سرّ این که آیهی (بسم الله الرّحمن الرّحیم) سیّد آیات به شمار می رود بدلیل اختلاف معنوی که این آیه نسبت به آیات دیگر دارد آنهم بدلیل وجود کلمه 《الرحمن》 و《 الرحیم》 که دو نام از اسمای خداوند در کنار 《الله》جای گرفته است.
تفاوت صفات خداوند با انسان 《تفسیر سوره حمد》
اوصافی همچون علم ، رحمت ، محبت و غیره وقتی به خدای سبحان اِسناد داده می شود منزّه از حدود نقص آمیز است. بر خلاف صفات انسانی که پیوسته توامان با لوازم و نقص های ایست؛ مثلاً رحمت در انسان همراه با تأثر قلبی و انفعال درونی در برابر امور رقّت بار است.
انسان در پی چنین انفعال و تأثری به یاری دردمند و یا محرومی می شتابد، ولی آنچه مایهی کمال آدمی است، همان رسیدگی به بیچارگان است و تأثر و انفعال درونی، ناشی از کاستیهای وجودی خود انسان است که نباید کمال پنداشته شود.
یاری محروم در روابط بشری، نقص دیگری نیز دارد و آن این که بیشتر دستگیران در صدد رفع تأثر قلبی خویشند، نه در پی امتثال تکلیف دینی و به تعبیر دیگر کمک آنها بر اساس «ترحّم» به درمانده است، نه بر پایهی «احترام» به همنوع. زدودن تأثر قلبی با یاری کردن محروم نیز جزو حقیقت و گوهر رحمت نیست، بلکه ناشی از نقص آدمی است و معنای مبرّا بودن رحمت الهی از لوازم نقص آمیز، آن است که خداوند بدون انفعال، تأثر و تحوّل، نیاز نیازمندان را برطرف می کند.
علم خدای سبحان نیز از نظر نزاهت همین گونه است؛ زیرا علم بشری هم سابقهی جهل دارد: 《والله أخرجکم من بطون أمهاتکم لاتعلمون شیئاً》
[خداوند شما را از شکم مادران تان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید].
و هم چه بسا بعد از علم و آگاهی دوچار نسیان می گردد: 《لکیلا یعلم من بعد علمٍ شیئاً》
[آن چنان که بعد از علم و آگاهی چیزی نمی داند]
در حالی که جهل و نسیان از نقصهای علم بشری است و علم الهی از آنها منزّه است، ولی گوهر کمالیِ علم که همان ظهور و حضور و کشف و شهود معلوم است به خدای سبحان اِسناد دارد.
در رحمت رحمانیه و رحیمیه نیز اصل گوهر کمالیِ رحمت برای خداوند ثابت است، بدون لوازم نقص آمیز مانند دلسوزی، انعطاف و تأثر و این نقایص در گوهر رحمت و در معنای آن مأخوذ نیست تا اطلاق «رحیم» بر خدای سبحان، فرشتگان و انسانهای کامل، که رحمت آنان نیز از این نقصها مبرّاست، مَجاز و یا از باب اشتراک لفظی باشد.
توجه:
ولکن ، انسان کامل که قلبش مُتَیَّم به حبّ و مالامال از عشق به خداست، در یاری مسکین سخن از 《إنّما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاءً ولاشُکوراً》
دارد و یاری او نه ناشی از ترحّم و تأثر است و نه برای پاداش و تشکّر. چنین قلبی غیر خدا را به خود راه نمی دهد و احسان به مسکین و یتیم و اسیر تنها به خاطر امتثال امر خداست، نه از سرِ دلسوزی به آنان است. او خود گرسنه می ماند، ولی مسکین را اطعام می کند و کارش تنها برای «وجه خدا» است، نه برای ارضای غریزهی ترحّم.
تفسیرسوره حمد الحمدلله رب العالمین
الحمدلله:
《حمد》 در مقابل 《ذم》ّ است.
و به معنای ستایش و در برابر کمال و کار اختیاری زیبا است.
خواه اثر آن کمال به غیر نیز برسد یا نرسد.
و در صورت وصول به غیر، خواه دریافت کننده همان شخص حامد و حمد کننده باشد یا غیر او.
و چه از صاحبان اندیشه باشد یا از غیر او.
الفاظ «حمد»، «مدح»، «ثناء» و «شکر» گرچه از نظر معنا به هم نزدیک است، ولی مرادف هم نیستند و تفاوت دقیقی با یکدیگر دارد؛ چنانکه در زبان فارسی نیز واژهی «سپاس» که معادل شکر است با واژهی «ستایش» که معادل حمد است، فرق ظریفی دارد؛ گرچه مرادف پنداشته می شود.
فرق حمد و مدح:
حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد، ولی مدح که در مقابل ذمّ است، دربارهی غیر عاقل نیز به کار می رود؛ مثلاً، دربارهی گوهری زیبا و ارزشمند می توان گفت ممدوح است، ولی نمی توان گفت محمود است: «یُقال مدحت اللؤلؤ علی صفائه ولا یقال حمدته علی صفائه»
تفاوت دیگر حمد و مدح آن است که حمد تنها در برابر کارهای اختیاری است، اما مدح دربارهی امور خارج از اختیار نیز به کار می رود؛ مثلا ً بلندی
قامت و زیبایی چهره در انسان با این که اختیاری نیست قابل مدح است، ولی قابل حمد نیست، برخلاف انفاق و علم آموزی او که هم ممدوح است و هم محمود. پس هر حمدی مدح است، اما چنین نیست که هر مدحی حمد باشد
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ ؛
فرق حمد و شکر:
شکر در مقابل کفران است به معنای سپاس در برابر کاری است که اثر آن به غیر برسد و دریافت کنندهی اثر نیز همان شخص شاکر باشد.
مثلا بعد از هر نعمتی که به من و یا شما می رسد شکر آن نعمت را بجا می آوریم
به عبارتی دیگر: شکر، سپاس بر نعمتی است که از منعم به شاکر می رسد، نه بر کمالاتی که اثرش به دیگران نمی رسد یا به غیر شاکر می رسد.
بنابراین در شکر، دو قید است 1_هم وصول اثر به غیر نقش دارد و 2_ هم اتحاد متنعّم و شاکر؛
در صورتی که هیچ یک از این دو قید در حمد مطرح نیست و از این رو شکر از دو جهت اخصّ از حمد است و هر شکری حمد است، ولی چنین نیست که هر حمدی شکر باشد.
توجه:
آنچه در فرق میان حمد و شکر گفته شد، ویژگیهایی است که اهل لغت برای فرق گذاری میان این دو واژه گفته اند؛
اما با عنایت به کاربُردهای قرآنی واژهی شکر باید گفت: وصول اثر نعمت و کمال به غیر، مُقوّم شکر نیست وگرنه اطلاق شاکر بر خدای سبحان مَجاز خواهد بود.
توضیح این که، شاکر بودن گاهی به برخی از اسمای حق اسناد داده می شود و مراد از آن تأثیر اسمای الهی در یکدیگر است. در این صورت قید «وصول اثر به غیر» می تواند در قوام شکر نقش داشته باشد؛ اما اگر شاکر بودن به «ذات» اقدس خداوند که کامل محض و غنی صرف است اسناد داده شد، وصول اثر نقشی در گوهر شکر ندارد؛ زیرا ذات خدای سبحان نه تنها به غیر خود نیازمند و از او متأثر نیست، که به خود نیز نیازمند نیست و از خود نیز اثر نمی پذیرد. او غنی محض است، نه مستغنی و خودکفا، تا با فیض خود نیاز خویش را تأمین کند.
«لام» در «الحمد»: برای استغراق یا جنس است و مفادش آن است که هر حمدی از هر حامدی و برای هر محمودی واقع شود، در واقع حمد خدای سبحان است و جز او هیچ کس مالک حمد نیست. و تمام حمدها و حقیقت حمد به خداوند بازگشت می کند بنابراین، او حمید محض و محمود صرف است.
احتمال دیگر در الف و لام (الحمد) آن است که برای «عهد» باشد و مراد از حمد معهود، حمد کامل و خاص و مشخصی است که خدای سبحان از خود دارد.
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین
درمباحث گذشته به بیان تفاوت حمد و شکر پرداختیم و گفته شد، شکر بر خلاف حمد در برابر نعمت است و شاکر باید بهره مند از این نعمت باشد.
ولیکن در حمد حامد نسبت به محمود سخن از نعمت و دریافت آن نیست بلکه به دلیل صفات برجسته محمود حمد حامد را به همراه دارد.
آنچه در تفاوت شکر و حمد گفته شد مبتنی بر نگاه اهل لغت بود
ولیکن در قرآن از خداوند با وصف شکور یاد می شود .فان الله شاکر علیم » (بقره، 158)
و کان الله شاکرا علیما» (نساء، 147) .
در حالی که هیچ نعمتی نه از غیر و نه از خودش به او نرسیده است بنابراین شکر تنها در مقابل نعمت دانستند با نگاه قرآنی نا همگن است.
چرا قرآن از خداوند با وصف شکور یاد می کند؟
چون از باب تفضل و منت بر بندگان است،
با این بیان که اگر صاحب نعمتی ، نعمت الهی را در راه خدا صرف کرد خداوند از باب تفضل شاکر این نعمت است .
مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً
تذکر؛
اینکه در قرآن از خداوند به (فإن الله غنیٌّ حمید ) یاد کرده است مفادش چنین است که؛ نه شکر شاکران برای خدا سودمند است و نه کفر کافران برای او زیانبار؛ زیرا خدا از هر چیزی بی نیاز و بلکه محمود بالذات است و محمود بالذات نه نیازمند شکر حامد است و نه کفر کافر به او آسیبی می رساند و لازم است به این نکته عنایت کامل شود که چون خداوند هستی محض و غنی صرف است از هر چیزی، حتی از خودش بی نیاز است؛ زیرا اگر محتاج به خود باشد و با کوشش خود، نیاز خود را برطرف کند، غنیّ بالذات نخواهد بود.
در ادامه بحث به الف و لام الحمد اشاره کردیم
که اگر الف و لام را استغراق گرفتیم مفاد ان چنین است که هر حمدی از هر حامدی برای هر محمودی در واقع حمد خداست
و اگر الف و لام را جنس گرفتیم مفادش چنین است که جنس و حقیقت حمد حامد بر محمود از آن خداست
و اگر آن را عهد گرفتیم مفادش چنین است که این حمد حامد بر محمود متعلق به خداست
لام» در «لله»: یا برای مالکیّت است
و یا برای اختصاص.
اگر مالکیت باشد مفادش می شود [خداوند مالک هر حمدی است]، و اگر اختصاص باشد مقصود چنین است که [هر حمدی ویژه اوست]
.
ربّ: ربوبیّت، یعنی سوق دادن شی ء به سمت کمال آن شی.
و ربّ کسی است که شأن او سوق دادن اشیا به سوی کمال و تربیت آنها باشد و این صفت به صورتی ثابت در او باشد.
کلمهی «العالمین» شامل همهی عوالم پیش از دنیا، عالم دنیا و عوالم پس از دنیا (برزخ و قیامت) و همچنین عالم انسان، عالم فرشتگان و سایر عوالم هستی خواهد شد.
دفتر هفدهم
بعد از بیان مقدماتی چند و تفسیر 《بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین》به چند برداشت مهم تفسیری از این بخش، که علماء تفسیر بدان توجه نموده اند ، اشاره می کنیم.
یک:
در فرهنگ دینی دستور شکر غیر خدا آمده《أن اشکر لی ولوالدیک》، از من و از پدر و مادرت سپاسگزاری کن.
امّا حمد دیگران نه تنها بدان امر نشده، بلکه از آن نهی نیز شده است: «ولایحمدْ حامد إلّا ربّه» (نهج البلاغه، خطبهی 16
هیچ حامدی جز پروردگار را حمد نمی کند
دوم:
شاکر و شکور بودن خداوند در برابر سعی بندگان و حمید و حامد بودن او نسبت به مقام بندگان صالح، به دید ابتدایی است وگرنه در تحلیل و جمع بندی نهایی، غیرخدا نه سهمی از شکر دارد و نه بهره و نصیبی از حمد، بلکه خدای سبحان شاکر کار خود و حامد کمال خویش است. او با فعلی از افعال خود شاکر و حامد فعلی دیگر است و بنابراین شاکر و مشکور و حامد و محمود حقیقی جز ذات اقدس او کسی نیست.
سوم:
حمد تنها در برابرصفات جمالیه خداوند از قبیل علم ، قدرت، اراده، حکمت،و جود نیست، بلکه شامل صفات جلالیه خدا هم می شود. از این رو در قرآن کریم می فرماید: ستایش از آنِ خدایی است که منزه از فرزند است و شریک و مددکار ندارد 《وقل الحمد لله الذی لم یتّخذ ولداً ولم یکن له شریک فی الملک ولم یکن له ولیٌّ من الذلّ وکبّره تکبیراً》
[بگو ستایش خدایى را که نه فرزندى گرفته و در جهاندارى شریکى ندارد و خوار نیست که [نیاز به] دوستى داشته باشد پس او را بسیار بزرگ شمار].
چهارم:
محمود بودن خداوند، حقیقی و ذاتی خود اوست چرا که او مبداء تمامی کمالات و فیاض تمامی فیوض است و از هر نقص و عیبی منزّه است و لیکن بدلیل آیه ی
《وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً 》
[و پاسى از شب را بیدار باش وتهجّد و عبادت کن، و این وظیفهاى افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسندیده برانگیزد.]
می توان گفت که انسانْ می تواند با تهجّد و نماز شب بالعرض مبداء فیض شود و بالعرض خود را از نقص به رهاند و در نزاهت از عیب مظهر《 هو الحمید》شود البته با این قیود که اولا بالعرض است و نه بالذات . ثانیا محدود است و نه مطلق ، و به عنوان آیت کمال و نزاهت الهی می باشد.
توضیح بیشتر ، در بیان تفاوت《 بالذات 》و 《بالعرض》
منظور از «بالذات» این است که چیزی خودش حقیقتاً صفتی را دارا باشد. اما «بالعرض» بدین معنا است که مثلاً (الف) خودش حقیقتاً متصف به صفتی نباشد، بلکه در اثر ارتباط و اتحاد با (ب) که به این صفت متصف است، این صفت را برای (الف) نیز در نظر میگیرند. مثال معروف که البته با مقداری تسامح همراه است؛ این است که اگر کسی در کشتی نشسته یا خوابیده است و کشتی در حال حرکت است، در اینجا کشتی «بالذات» حرکت دارد، اما فرد نشسته یا خوابیده در آن «بالعرض» متصف به حرکت میشود؛ و گفته میشود حرکت برای کشتی «بالذات» بوده و برای شخص خوابیده در آن «بالعرض» است.
تفسیر سوره حمد
《 اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین》
در مباحث قبل به نگاه عارفان اسرار اذکار، اشارتی رفت که در سِر وضو فرمودند؛
شستن صورت ، یعنی تطهیر آن ، از گناه انجام شده، و شستن دست، یعنی دست از گناه برداشتن، و مسح سر ، یعنی طهارت فکر و اندیشه از هر امر ناپسند، و مسح پا یعنی پا پس کشیدن از گناه ، و در پایان وضوء، از سر انگشتان پا، تا فرق سر ، طاهر گشتند، بله؛ انان از یک سوی ظاهرشان را با اب شستشوی و پاکیزه می کردند و از سوی دیگر در دریای نیت جان را از هر زشتی و پلشتی تطهیر می نمودند که با طهارت پا در حریم حرم گذارند و با معبود جلوس عارفانه و عاشقانه داشته باشند
چه زیباست در مقابل کعبه ایستادند و با تکبیره الاحرام احرام نماز بستند و با 《بسم الله الرحمن الرحیم 》
زیبا ترین و پر معنی ترین آیه از قرآن که هم عدل قرآن است تلاوت کردند و 《الله》 آن ذات بی همتا را بر زبان جاری ساختن و دل را از خوف گناه با 《الرحمان》 رهانیدن و با 《رحیم》 به رجاء رسانیدن
و با 《الحمدلله》؛
اقرار به حقیقت حمد و یا تمامی حمدها از برای خدا نمودند و باور به توحید را به حد اعلی رسانیدن
و با 《رب العالمین》
دست انانیت و تکبر و خود خواهی را قطع کردند و خدایان دروغین را بدور انداختند ، و اقرار به هدفمندی آفرینش و به قدرت لا یزال الهی اعتراف نمودند
حقیقتا چه زیباست این مثلث احرام ، محرم ، حرم ، که چون شبی، بهترین خلایق جلالا و جمالا را در زیبا ترین و عالی ترین حالت پذیرفتن،
《فزت برب الکعبه》 شهادت گوارای وجود نازنین اش .
تفسیر سوره حمد دفتر نوزدهم
در دو جلسه گذشته به هفت نکته از برداشت های عارفان و مفسران مبتنی بر آیات و روایات در تفسیر سوره حمد اشاره کردیم و گفتیم همچنان که نعمت ها و متنعمان از نعمت حامد و تسبیح گوی خدای رحمان هستند به مقتضای آیه 《و ان من شیء الا یسبح بحمده 》و دلالت شیء ، بر نفس حمد و تسبیح و تذکیر اینان خود حامد و مسبح هستند
و گفته شد که بین خالقیت و ربوبیت تلازم است ، چرا که پرورش دهنده هر چیزی باید از همه ی اسرار درونی آن آگاه باشد و این آگاهی از آن خالق است پس خود او نیز باید《 رب》 باشد
و همچنین عظمت《 حمد》و کلمه طیب بودن ان در برابر نعمت های دنیا بدلیل صعودش به آسمان است
در ادامه بحث و بیان برداشت ها؛
هشتم: بیان آداب و سیره پیامبر اسلام در تحمید خداوند
عن النبى 《صلی الله علیه و آله و سلم》: «کل کلام لا یُبدای فیه بالحمد فهو أقطع» هر کلامی که بدونه حمد آغاز شود بی تاثیر خواهد بود.
عن الصادق 《علیه السلام》: «کان رسول الله 《صلی الله علیه و آله و سلم》 إذا أصبح قال: «الحمد لله ربّ العالمین کثیراً علی کل حال»، ثلاثمأه وستّین مره وإذا أمسی قال مثل ذلک»امام صادق علیه السلام می فرماید رسول خدا هر روز صبحگاهان و شامگاهان بصورت جداگانه سیصد و شصت مرتبه 《الحمدلله رب العالمین》 می گفتند
توجه :
گرچه اثبات عدد مذکور آسان نیست، ولی شاید نکته آن بر فرض ثبوت عدد، این باشد که در هر بامداد و شامگاه به عدد روزهای سال تقریباً خدا را سپاس می کرد و شاید عناصر محوری بدن انسان یا نظام کیهانی به رقم مذکور باشد؛ که در برابر هر کدام از آنها، که نعمتی از نعمتهای بیکران الهی است، یک بار حمد و شکر به عمل می آمد؛ والعلم عندالله.
نهم :ره آورد روایات از حمد:
1_ حمد عامل ترفیع انسان به اَعلی علّیّین، و مایهی روشنی چشم و روسفیدی در قیامت است.
حمد، تنها گفتن «الحمد لله» و مانند آن نیست، بلکه حمد عقیده و اخلاق و عملی است که اگر کسی به آن آراسته شد، به آن مقام رفیع می رسد. حامد باید هم با قلب و هم با زبان، خدا را ستایش کند و هم نعمتهای الهی را شناخته، همهی آنها را از خدا بداند و سپس آنها را در جای خود صرف کند.
3_ حمد عامل رهایی از عذاب دردناک آتش و رهیابی به جوار کریمانهی
حق است.
4_ حمد وسیله ای برای رقابت با فرشتگان و پیوستن به پیامبران در بهشت است.
5_ حمد عامل دستیابی انسان به طاعت، عفو، رضوان، و مغفرت حق است.
6_ حمد راهی به سوی بهشت لقای حق، و نگهبانی در برابر انتقامها و عقوبتهای الهی و مایهی ایمنی از خشم خداوند است.
7_ حمد حاجز و مانعی در برابر عصیان و دستیاری بر ادای حق خداست.
8_حمد عامل عروج به اوج سعادتِ اولیا و پیوستن به سلک شهیدانِ راه خداست.
تفسیر سوره حمد دفتر بیستم
《 الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ》
بعد بیان نکاتی چند و ذکر برداشت های اربابان تفسیر در چند دفتری که گذشت . اینک در بیان آیه سوم ( الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) این سوره
گفته اند :
انحصار حمد به خداوند در آیه 《الحمد لله رب العالمین》 به دو دلیل است . یک _ چون《الرَّحْمن》است ،که بیان (رحمت رحمانیه) و فرا گیری آن می نماید ، و شامل مومنین و کافرین می شود.
دو_چون او《الرَّحِیمِ》است ،که بیان (رحمت رحیمیه ) می نماید و ویژه مومنین می باشد و فقط آنان را در بر می گیرد.
پس حمد و ستایش سزاوار پرورش دهنده ای است، که رحمتی فراگیر برای همه، مومن و کافر،
و رحمتی خاص برای مؤمنان دارد .
قرآن کریم ربوبیت را به دو گونه ترسیم می کند :1 ربوبیت ممدوح 2 ربوبیت مذموم.
ربوبیت ممدوح و محمود ربوبیتی است که عالمانه و عادلانه و رحیمانیه باشد.
ربوبیت مذموم نا پسند ربوبیتی است که جاهلانه و ظالمانه باشد.
قرآن از ربوبیت مذموم سخن فرعون که خود را رب برتر بنی اسرائیل می داند با 《فقال انا برکم الاعلی》[ من پروردگار بزرگ شما هستم ]یاد می کند.
و یا سخن یوسف علیه السلام که به هم سلولی خود گفت 《اذکرنی عند ربک》( مرا نزد ارباب خود بیاد آور).
و یا کلام خدای سبحان که فرمود 《فانسیه الشیطان ذکر ربه》
(پس شیطان یادآورى به اربابش را از یاد او برد)
و همچنین آیه 《یا صاحبی السن اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار》(اى دو همدم زندان، آیا خدایان پراکنده شایسته پرستش اند یا خداوند یکتا که بر همه موجودات چیره است )؟
بنابراین گاهی رب، مربوب و بنده ی خود را عالمانه، عادلانه و رحیمانه اداره می کند و گاهی جاهلانه و ظالمانه؛ قسم اول ربوبیّت ممدوح و محمود گویند
و قسم دوم از ربوبیّت را مذموم و ناپسند نامند.
توجه.
اگر چه «الرحمن» و «الرحیم» سومین آیهی سورهی حمد و از اسمای حسنای خداوند است ، ولکن تکرار همان نامها در اولین آیهی (بسم الله الرحمن الرحیم) سوره حمد نیست؛ زیرا این نامهای شریف در این آیه مقید بوده، عهده دار اثبات حصر حمد در خدای سبحان و تبیین محمود بودن ربوبیّت آن ذات اقدس است.
در واقع جواب از پرسش پنهان است چرا (الحمد لله رب العالمین) چون او (رحمان و رحیم) است ولی در آیهی اول (باسم الله الرحمن الرحیم) در فضایی باز قرار گرفته، و چنین محدودیتی ندارد.
تفسیر سوره حمد دفتر بیست و یک
《مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ 》
در جلسه گذشته از اختصاص حمد به خداوند بدلیل رحمانیت و رحیمیت اش سخن گفتیم و اینکه چه تفاوتی بین این دو است .
همچنین پیرامون ربوبیت ممدوح و ربوبیت مذموم و فرق بین این دو سخن گفتیم.
در پایان بحث کردیم که آیه سوم تکرار آیه اول نیست بلکه این آیه محدود و در مقام بیان دلیل حمد است ، در حالی که الرحمن و الرحیم در آیه اول معنی وسیع تری دارد و اشاره به اوصاف خداوند و بیان از دلیل شروع هر کار و یا هر سخنی با نام اوست .
پنجمین برهان از براهین بر اختصاص حمد به خداوند《 مالِکِ یَوْمِ الدِّین》ِ
است.
چرا《 الحمدلله》 ؟ یک _ چون الله است 2_ چون رب العالمین است و 3_ الرحمن است 4_ الرحیم است5_چون مالک یوم الدین است
او مالک مطلق سراسر عوالم هستی است
مالکیت دو نوع داریم.
حقیقی و اعتباری
1_ مالکیت اعتباری و قراردادی همانند مالکیت انسان بر خانه و لباس که هر لحظه می تواند با معاملات جابجا شود.
آنچه در این بحث مورد توجه می باشد ، مالکیتی است که خداوند در روابط انسانها تعریف کرده نمود. مانند
《 لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بالْبَاطِلِ 》 [اموال همدیگر را به ناروا مخورید ]
که برای نظم اجتماعی اعتبار کرد
2_مالکیت حقیقی گاهی محدود است مانند مالکیت انسان بر اعضا و جوارح خودش که با اراده می تواند تصرف کند و چون انسان محدود است پس مالکیت او نیز محدود می باشد
3 _( مالکیت حقیقی مطلق) که مالکیتی است نامحدود و متعلق به خدای سبحان نسبت به عوالم دنیا و برزخ و قیامت.
او علت تامه همه ی معلول ها است و همه ی موجودات ملک او و قائم به او هستند.
مهم در این بحث مالکیت حقیقی است که خداوند عالم، این نوع از مالکیت را ، به خلیفه خود واگذار کرد.
مثل آیه 《ِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیه》
[ و از آنچه شما را در (استفاده از) آن جانشین قرار داد، انفاق کنید.]
و آیه 《وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذى ءَاتَکُمْ 》
[ از مالى که خدا به شما داده به آنان بدهید،]
نتیجه بحث.
چرا《الحمد لله》؟
چون الله است و الله به آن ذاتی می گویند که مستجمع جمیع صفات کمالیه و جمالیه است .
چون 《الرحمن 》هست و رحمانیت خداوند از حیات گرفته تا رزق و روزی شامل تمامی موجودات و انسان چه مومن و کافر هر دو می شود.
چون 《الرحیم》است و رحیمیت خداوند اختصاص به مومنین دارد.
چون 《مالک یوم الدین》می باشد.
مالک مطلق جهانها و جهانیان است و چنین مالکیت نامحدودی در قیامت ظهور می کند.
تفسیر سوره حمد
دفتر بیست دوم
اجمال انچه در جلسه قبل خدمت عزیزان گفته شد عبارت است از:
1_ بنا بر سوره حمد ، دلیل بر حمد خداوند سبحان ؛
الف ؛الله بودن؛ ب؛رب العالمین بودن
ج؛ الرحمن بودن د؛ الرحیم بودن ذ؛ مالک یوم الدین بودن اوست
2_ گفته شد ؛ مالکیت یا اعتباری و حقیقی است.
مالکیت حقیقی هم یا محدود و یا نامحدود می باشد.
3_چون خداوند سبحان علت تامه همه معلول ها است و سراسر این عالم ملک اوست، چنانچه فرموده است ( و از آنچه شما را در آن جانشین قرار داد انقاق کنید )
لذا بعضی از آنچه که ملک حقیقی او می باشد را به بندگان به عنوان خلیفه خود واگذار کرده است.
در ادامه بحث باید گفت .
اهل نظر در اهمیت این آیه و تفسیر آن به چند نکته مهم اشاره کرده اند.
یک _ اگر خداوند همواره به رحمانیت و رحیمیت معرفی شود زمینه ی تجری و غرور انسان فراهم می شود ولی اگر در کنار رحمان و رحیم ، خداوند با وصف《 مالک یوم الدین》هم شناخته شود، انسان بین خوف و رجاء ،و یا بیم و امید، حرکت می کند ، و می داند در روز قیامت هم بهشت است و هم و آتش سوزان در اینصورت دقیق تر و بدور از غرور و منیت، مسیر دنیا تا رسیدن به برزخ را طی می کند.
بنابراین 《مالک یوم الدین》 در کنار 《رحمان》 و《 رحیم》 به عنوان برهان در اثبات حمد برای خداوند، تفکر یک جانبه گری را کنار زده و حرکت مبتنی بر خوف و رجا را تقویت می نماید.
دو_ خدای سبحان در دنیا ظواهر دین، همانند لزوم اطاعت و پرهیز از معصیت را به انسانها نشان داده است، ولی از باطن انسانها و باطن تکلیف و اسرار دین، تنها به بخش ناچیزی از آن ، اشاره کرده است؛ مانند این که غیبت را نان خُورش سگهای دوزخ ، معرفی کرده است: 《إیاکم والغیبه فإنها إِدام کلاب النار》
و لکن حقیقت تمامی امور مذکور و همچنین حقیقت توحید ، نبوت، ولایت،در قیامت ظهور و بروز می کند.
سه__ از جمله حقیقت های که در قیامت به فرموده خود قرآن آشکار می شود ، باطن قرآن : 《یوم یأتی تأویله》.
تأویل قرآن همان حقیقتِ عینی و خارجی آن است.
معارف گسترده قرآن کریم در قیامت به گونه ای ظهور می کند که زمینهی اختلاف در هیچ امری باقی نمی گذارد.
قهراً در انجا بطلان همهی مکاتب روشن می شود و از میان فتاوای مختلف، فتوای حق و از میان مکاتب گوناگون، مکتب حق ظاهر می گردد؛ چنانکه در آن روز جایی برای کفر و شک نیز نمی ماند؛ در دنیا ممکن است کسی در عین مراجعه به محکمهی اسلامی، ناراضی برگردد و امر بر او مشتبه شود که آیا قاضی به حق داوری کرده است یا نه، ولی در قیامت همه حجابها زایل می شود و واقعیّت امر بر کسی پوشیده نمی ماند.
تفسیر سوره حمد
دفتر بیست سوم
اجمال آنچه را که در جلسه قبل در اهمیت و خصوصیت معنایی این آیه 《مالک یوم الدین 》در سوره حمد ذکر کردیم ، عبارت است از؛
یکم_ این آیه یک جانبه نگری را کنار می زند و حرکت انسان مبتنی بر خوف و رجا را تقویت می کند
دوم_ این آیه کاشف از ظهور تمام حقیقت دین، اسرار دین ، صحت و سقم احکام ، باطن و حقیقت ثواب و گناه، داوری ها و قضاوت ها، توحید، نبوت، ولایت، علی الخصوص معنی و مفهوم دلالت قرآن، در روز قیامت دارد.
ادامه بحث:
از جمله پرسش هایی که در این جا مطرح است و مفسرین به آن پاسخ می گویند:
آیا قیامت هم اکنون موجود است ؟ و یا اینکه بعدا و در وقت خودش بوجود می آید؟
جواب؛
اگر چه بعضا ما، به دلایلی که خواهیم گفت ، قادر به دیدن قیامت نیستیم ولکن قیامت هم اکنون موجود است .
اهل تفسیر دلایل نقلی که برای آن ذکر کرده اند؛
اول : ایه 《لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید》
تبهکار را در محکمهی عدل الهی حاضر کرده و او را به قیامت و عذابش آگاه می کنند و می گویند: تو از این حقیقت، یعنی انقطاع اسباب و انساب و رجوع همهی اشیا به مبدأ قهار در قیامت، غافل بودی. خود آنان می گویند: 《یا ویلنا قد کنّا فی غفلهٍ من هذا》ای وای بر ما به تحقیق ما از این موضوع غافل بودیم
توجه:قران کریم از بی توجهی تبهکاران نسبت به معاد به( غفلت) تعبیر می کند.
(غفلت) در جایی است که چیزی موجود باشد، اما مورد التفات نباشد وگرنه دربارهی معدوم، تعبیر «غفلت» درست نیست.
پس قیامت هم اکنون وجود دارد و الا از واژه (غفلت) استفاده نمی کرد.
و یا آیه 《یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا وهم عن الآخره هم غافلون》
؛ دنیاگرایان تنها به ظاهر که حیات دنیاست چشم دوخته اند و از باطن آن که آخرت است غافلند.
در اینجا هم از واژه غفلت استفاده کرده.
دوم: آیهی 《کلّا لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم 》که به صراحت بر مشاهده دوزخ برای صاحبان علم الیقین یاد می کند و این ناظر به شهود و مشاهده دوزخیان در همین دنیاست وگرنه پس از مرگ، همهی مردم اعم از مومن و کافر ، بهشتی و جهنمی آن را مشاهده خواهند کرد؛ چه در دنیا به علم الیقین دست یافته باشند یا فاقد چنین علمی باشند.
توجه:
حجابی که مانع رسیدن به علم الیقین و شهود بهشت و دوزخ است ، حجاب گناه است و اهل حقیقت که از گناه مبرّا هستند، جهنّم و بهشت و اهل آن را، که هم اکنون در آن غوطه ور هستند را می بینند. چنانچه آنان آتش خواری غاصبان مالِ یتیم را هم اکنون نظاره می کنند: 《إنّ الّذین یأکلون أموال الیتامی ظُلماً إنّما یأکلون فی بُطُونهم ناراً》.
پس بزرگترین حجاب و مانع در دیدن قیامت و اهل آن ، معصیت گنه کاران است .
بحث ادامه دارد.....
دفتر بیست و چهارم
بیان خلاصه آنچه در جلسه گذشته در پاسخ به این سئوال گفته شد.
آیا قیامت هم اکنون وجود دارد ؟ و یا اینکه بعدا بوجود خواهد آمد؟ .
قیامت اگر چه از دید ما پنهان است ولی به دلایل عقلی و نقلی هم اکنون وجود دارد.
اولین دلیل نقلی
آیه: 《لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید》
( به راستى تو از این حقیقت که امروز به عیان آن را مى بینى غافل بودى و ما پرده اى را که حقیقت را بر تو پوشانده بود کنار زدیم و امروز دیده تو تیزبین است).
در این آیه از کلمه غفلت استفاده شده و غفلت در جایی است که چیزی وجود داشته باشد ولکن مورد التفات نباشد.
دوم: دلالت آیه《کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم》و این لترون الجحیم دیدن دوزخیان؛ مربوط به همین دنیا است ، والا اگر مربوط به بعد از مرگ بود دیگر نیازمند به علم الیقین نداشت در آنجا همگان، کافر و مسلمان، متدین و غیر متدین، حقیقت ها را خواهند دید.
سوم: معراج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیدن بهشت و بهشتیان و متنعم بودن آنها ، جهنم و جهنمی ها و معذب بودن آنها.
پس اگر بهشت و جهنّم پیش از برچیده شدن نظام دنیا موجود نباشد، آن حضرت هم در معراج این حقایق را نمی توانست مشاهده کند.
چهارم: حارثهبن مالک در جواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از او پرسیدند: (کیف أصبَحت)، چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: (أصبحتُ موقناً). صبح کردم در حالی که به مرتبه یقین رسیدم.
آنگاه حضرت پرسیدند: (علامت یقین تو چیست؟) عرض کرد: (... گویا اهل بهشت را مشاهده می کنم که از نعمتهای الهی بهره می برند... و گویا اهل جهنّم را می نگرم که در آن معذّبند و فریاد بر می آورند. گویا اکنون صدای نعرهی آتش در گوشهایم می پیچد... ). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با تعبیر (عَبْدٌ نَوَّر الله قلبه)( بنده ای که خدا قلب اش را نورانی کرده است) سخنان او را تأیید و وی را دعا کرد.
پنجم: در حالات امام سجاد و امام صادق (علیهماالسلام) آمده است که در حال تلاوت سورهی حمد، بر اثر تکرار آیهی کریمهی 《مالک یوم الدین》 بیهوش می شدند.
گاهی بعد از نماز می فرمودند: «آتش بزرگ 《نار الله الموقده التی تطّلع علی الأفئده》مرا به خود مشغول کرده بود
این تاثیر و بی هوشی متعلق به یک واقعیت خارجی است که امام علیه السلام با چشم دل می توانست ببیند گرنه لفظ و مفهومْ انسان را بیهوش نمی کند.
بحث ادامه دارد.....
دفتر بیست و پنجم
اجمال جلسه ی گذشته و جواب های نقلی به این پرسش؛
آیا قیامت هم اکنون وجود دارد؟ و یا اینکه بعدا و بعد از بر چیده شدن عالم بوجود می آید؟
دلیل سوم:
معراج پیامبر اکرم (ص) و دیدن بهشت ، بهشیان و نعمت های بهشتی و همچنین دوزخ، دوزخیان و معذب بودن آنها.
دلیل چهارم:
قصه حارثه بن مالک و پرسش پیامبر(ص) از ایشان ؛ (کیف اصبحت) چگونه صبح کردی؟ ( اصبحت موقنا) صبح کردم در حالی که به یقین رسیدم رسیدم.
پیامبر(ص) از نشان های این یقین سئوال کردند، پاسخ داد ، جهنم و فریاد جهنمیان را می شنوم .
دلیل پنجم:
بی هوش شدن امام سجاد و امام صادق علیهما السلام در تلاوت سوره حمد و آیه 《مالک یوم الدین》 و اگر ایشان حقیقت امر را نمی دیدند این حال برایشان پیش نمی آمد .
و یا آیاتی همچون《 نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ 》 آتش افروخته خدا، آتشى که به دلها مى رسد.
دلیل ششم:
《 اُعِدّتْ للکافرین》و《اُعِدّتْ للمتقین》در آیه های «و اتقوا النار التی اُعِدّتْ للکافرین»«جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین» است( اعدت) ماضی است و دلالت بر گذشته دارد یعنی ( مهیا شده است).
بنابراین بر حسب ظواهر این دو لفظ، بهشت و جهنم بالفعل موجود است. اگر گفته شود آوردن با فعل ماضی، دلالت بر قطعی بودن آن امر می کند. در جواب می گوییم:
آن جایی است که قرینه بر خلاف داشته باشیم اما در اینجا هم دلیل عقلی و هم نقلی بر اثبات اینکه قیامت هم اکنون موجود است داریم.
دلیل هفتم:
بار یافتگان به مقامات اهل باطن، می بینند که اگر یک کسی دارد معصیت میکند، دارد در جهنم غوطهور میشود.و وقتی هم توبه و رحمت الهی شامل حالش می شود می بیند که از جهنم بیرون میآید.
و ایه 《إنّ الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً انما یأکلون فی بطونهم ناراً《 اهل باطن میبینند کسی که مال یتیم دارد میخورد، دارد آتش می خورد ، موید این معنی است .
حال اگر توبه کرد و مال یتیم را برگرداند، همان میشود رحمت برای او.
ما حصل آیات و روایات این که، بهشت و دوزخ بالفعل موجود است، اگر چه ما از نظر سیر زمانی، هنوز به آن نرسیده باشیم و نرسیدن ما دلیل بر نبودنِ آن نیست. آنان که زمین و زمان و گذشته و آینده را درنوردیده اند، و به مقامات رسیده اند پیش از برچیده شدن نظام دنیا نیز، قیامت را به خوبی مشاهده می کنند و ما نیز به تدریج به طرف آن در حرکت هستیم. تعبیرات قرآنی و روایی نیز اگر ظهور در حدوث قیامت در آینده دارد، به این معناست که انسانها بعد به قیامت می رسند، نه این که قیامت هم اکنون معدوم است و بعد یافت می شود.
بحث ادامه دارد......
دفتر بیست و ششم
خلاصه آنچه در جلسه قبل گفته شد
پرسشی بود، که آیا قیامت هم اکنون موجود است ؟ و یا اینکه بعدا خلق می شود؟
پاسخ علما همچون مرحوم خواجه در تجرید ،علامه در المیزان، مرحوم شعرانی، و تمام محققین علم کلام و مفسرین قرآن، بر خلقت هم اکنون قیامت متفق اند .
لذا برای اثبات این مدعی هفت دلیل از قرآن و سنت آوردیم.
در پایان به عنوان جمع بندی گفته شد نرسیدن ما به بهشت و یا جهنم به معنی ی فقدان آن نیست و اگر آیات و یا روایات بر حدوث قیامت دلالت دارند، به این معناست که، انسانها بعدا به قیامت می رسند.
در ادامه چند نکته مهم را متذکر می شویم
نکته اول:
در اثبات مالکیت خداوند بر قیامت این گونه گفته اند:
اگر چیزی از هستی برخوردار بود و هستی اش ذاتی نبود قطعا به غیر وابسته است.
قیامت اولا وجود دارد .ثانیا وجودش قائم بذات نیست ، و به غیر وابسته است .
پس قیامت مالک دارد و مالک آن جز ذات اقدس اله، احدی نمی تواند باشد 《مالک یوم الدین》
نکته دوم:
《یوم》در آیه 《مالک یوم الدین》 به معنای روز در مقابل شب و یا در برابر ماه و سال نیست. همچنین به معنای مجموع شب و روز هم نیست
، بلکه به معنای «ظهور» است؛ و معنی این آیه (کل یوم هو فی شأن)
مقصود این نیست که خداوند در هر شبانه روز یا در هر روز (در مقابل شب) کاری دارد؛ چرا که خود روز هم شأنی از شئون الهی و کاری از کارهای اوست. پس (کل یوم) به معنای «کل ظهور» است و روز قیامت به معنای ظهور بودن آن است.
نکته سوم:
در قرائت آیه مورد بحث هم 《مالک》 گفته شده و هم《ملک 》
ولکن قرائت 《مالک》 مشهورتر است.
مالک بودن خداوند همان قیومیت او نسبت به موجودات و تقوّم موجودات به اوست.
مَلِک بودن خداوند نیز همان سلطنت، نفوذ و فرمانروایی او بر اشیاست.
طرفداران قرائت «مالک» می گویند: یکی از وجوه ترجیح قرائت مزبور وسعت مفهمومی آن است، به گونه ای که مَلِک را نیز در بر می گیرد؛ زیرا خدای سبحان هم مالک بدنهی موجودات امکانی است و هم مالک نفوذ و سلطهی بر آنها و هم مالک نفوذ و سلطهی دیگران.
بحث ادامه دارد.....
دفتر بیست و هفتم
اجمال آن چه در جلسه گذشته تقدیم دوستان شد بیان چند نکته مهم تفسیری بود
یکم:
هستی یا قائم بذات است و یا به غیر وابسته است ، قیامت اولا وجود دارد و وجودش قائم به غیر است و آن غیر ذات اقدس اله است.
دوم:
《یوم 》در آیه در مقابل شب نیست که جزیی از ماه و سال باشد.
《یوم 》به معنی ی ظهور است.
و 《یوم الدین》یعنی ی ظهور الدین.
سوم:
در قرائت آیه چهارم از سوره حمد،
هم 《ملک》قرائت شده و هم 《مالک》هر کدام قائل و برای خود مقومی دارد.ولکن قرائت مالک غالب است.
در ادامه بحث به چند نکته مهم دیگر اشاره می شود.
نکته چهارم:
سلطهی صاحبان سلطه، حق باشد یا باطل، عطیّهی است از طرف خداوند، با این تفاوت که سلطهی حق پاداش است و سلطهی باطل مهلت و استدراج خدای منتقم و قهّار: 《ولایحسبنّ الّذین کفروا أنّما نُملی لهم خیرٌ لأنفسهم إنّما نُملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذابٌ مهین》؛( کسانى که کافر شدند، مپندارند مهلتى که به آنان مىدهیم برایشان خوب است، همانا به آنان مهلت مىدهیم تا بر گناه (خود) بیفزایند و براى آنان عذابى خوارکننده است.)
پس هر نفوذی عطیهی خداست و خدا بر این نفوذها نیز سلطهی مالکی دارد، مهم موارد استفاده است ، در مسیر رضای خدا باشد ، سعادت و عاقبت به خیری و اگر اطاعت شیطان و نفس اماره را نموده باشد ، عذاب دردناک منتظر او خواهد بود.
نکته پنجم:
اختلاف در دنیا پایانی ندارد و حتی در زمان ظهور حضرت ولیّ عصر (سلام الله علیه) نیز اختلاف هست؛ زیرا کفر، نفاق و یهودیّت و مسیحیّت، گرچه خاموش و زیر سلطهی حکومت اسلامی است و یهودیان و مسیحیان جزیه می پردازند، اما حضور و اقداماتی نیز دارند و سرانجام نیز حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دست مخالفان تبهکار به شهادت می رسد.
بقای یهودیان و مسیحیان تا روز قیامت از برخی آیات قرآن کریم استفاده می شود: مثل 《فأغرینا بینهم العداوه والبغضاء إلی یوم القیمه》
، 《وألقینا بینهم العداوه والبغضاء إلی یوم القیمه》
[و ما (به کیفر آن) تا قیامت آتش کینه و دشمنی را در میان آنها برافروختیم]،
. بنابراین، روز ظهور مصلح کلّ نیز روز ظهور کاملِ حق نیست، بلکه تنها در صحنهی قیامت است که خداوند همهی حقیقت دین را آشکار می کند؛ به گونه ای که همگان حق از باطل را آشکارا مشاهده می کنند.
بحث ادامه دارد....
در پایان این دفتر، ضمن تبریک عید سعید فطر خدمت سروران و اساتید معزز و معظم و همچنین آرزوی سعادت و خوشبختی برای همگان.
از استاد و سرورم، حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله نکته ای تقدیم عزیزان می نمایم
ایشان در موعظه های که داشتند می فرمودند.
بچه ها سال خود را از فروردین ماه آغاز می کنند، وقتی که لباس نو بر تن می نمایند .
کشاورزان سال خود را از پاییز شروع می کنند زمانی که تصمیم می گیرند که چه بکارند، و چه زمانی مشغول به کار شوند، که سالی پر ثمر داشته باشند.
ولی مردان الهی سال خود را از رمضان آغاز می کنند تا بتوانند به برکت این ماه خود را متخلق به اخلاق نیکو کنند و با دوری از گناه و انجام وظایف و کنار زدن حجاب ها به عبودیت برسند.
عزیزان ماه رمضان به پایان رسید، ولی راه به پایان نرسیده است و مسافر این طریق تا نفس دارد کما کان مسافر است ، راه همچنان ناهموار و راهزنان این راه همچنان بسیار هستند.
بنا براین به حکم عقل و به دلیل اندوخته های ماه رمضان ، می بایست جدی تر از گذشته و تندتر راه را ادامه دهیم تا به منزل مقصود برسیم ، انشاءالله
برای اینکه بین خودمان تذکری باشد و عرض ارادتی به ذات اقدس اله، که نظری به حقیرمان بی اندازد و از چشمه ی زلال رحمت رحیمیه اش جرعه ای ما را بنوشاند ،با استعانت از خداوند بحث را ادامه می دهیم. انشاءالله
دفتر بیست و هشتم
اجمال تفسیر تا آیه چهارم سوره حمد.
با بیان اسمای حسنای خداوند، الوهیت را با 《الله 》، آن ذات مستجمع جمیع صفات ، و ربوبیت را با 《رب العالمین》، رحمانیت را با 《الرحمن》، رحیمیت را با 《الرحیم》، و مالکیت را با《 مالک یوم الدین》، انسان غایب از خداوند را به حضور می آورد و این عبد سالک با معرفت و معتقد به اسمای حسنا ی خداوند را شایسته ی بیان آیه ی
《إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ 》می کند
بارخدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو مدد می جوییم (حتی برای پرستش) و جز تو کسی شایستهی خضوع نیست.
پس خدای مان خدای است، سبحان، یگانه معبود و یکتا ی جهان آفرینش است؛ زیرا او تنها مبدئی است که همهی کمالات را دارد: (الله)، هر موجودی را می پروراند: (ربّ العالمین) و رحمتی بی کران برای همه و رحمتی ویژه برای مؤمنان دارد: (الرّحمن الرحیم) و او تنها مرجعی است که سلطهی مالکانه اش در قیامت بر همگان آشکار می شود و در آن روز بر اساس عدالت و حکمت پاداش و کیفر می دهد: (مالک یوم الدین).
إیّاک: برای بیان حصر است و بر (نعبد) مقدم شده است.
و بیان تقدّم معبود بر عابد و عبادت می باشد.
توحید نابْ توحیدی است که، نه عابد دیده شود و نه عبادت او، که هم از گزند تثلیث [سه تایی] (عابد، عبادت، معبود) پرهیز شود و هم از تثنیهی [تا تایی] (معبود، عبادت) بلکه مستغرق در تنها (معبود ) شود.
(عبد) در《 نعبد》 به معنای انسانی است که مملوک غیر باشد .بعبارتی دیگر( عبد )موجود با شعوری است که ملِک غیر است و به این اعتبار بر همهی موجودات با شعور اطلاق می شود:
《 إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا》[ موجودى در آسمانها و زمین نیست مگر آن که بندهوار نزد خداوند رحمان مىآید].
نستعین: استعانت طلب معونت و عَون است و عون به معنای مطلقِ نصرت و یاری کردن است.
واژه های معاونت، مساعدت، مظاهرت و معاضدت، همه به معنای «کمک کردن» است، اما در هر یک جهتی خاص مورد نظر است؛ مثلاً کاری که عدّه ای با ساعدهای خویش انجام می دهند، مساعدت نامیده می شود؛ چنانکه اگر با عضد و بازوهای خود انجام دهند، معاضدت نام می گیرد و اگر پشت به پشت همدیگر داده و قدرت برتری را ایجاد کنند، مظاهرت گفته می شود و این عناوین از جوارح مایه گرفته است و اما در عون و معاونت تنها تقویت کردن مورد نظر است، بدون عنایت به هر ویژگی دیگر و از این رو به «مطلقِ کمک کردن» تعبیر می شود.
دفتر بیست و نهم
خلاصه جلسه گذشته:
برای اینکه حصر در عبادت رسانده شود《 ایاک》[تنها تو را] بر 《نعبد 》[عبادت می کنیم] مقدم شد
توحید ناب توحیدی است که از گزند تثلیث و تثنیه رهایی یابد و تنها معبود را ببیند.
اگر خود را دیدیم که با خضوع و خشوع در محضر حضرت حق حضور یافته ایم و در عین حال توجه به الفاظ و معانی آیات نماز هم داریم ، و عالی تر عظمت خداوند جل جلاله را مد نظر گرفتیم، دوچاره کثرت و تثلیث شده ایم و از وحدت دور شده ایم.
چنانچه توجه توامان به معبود و عبادت، ما را از دریافت حقیقت نماز هم باز می دارد، پس اوج عبودیت در عبادت، تنها و تنها دیدن معبود است.
در ادامه بحث به چند نکته اشاره می شود.
نکته اول:
همه موجودات آسمانی و زمینی و در راس آن انسان از شعور برخوردارند و بنده وار نزد خداوند حاضر می شوند.
پس نه تنها من انسان عبد هستم و عبادت تو را می کنم بلکه تمام جهان هستی عبد تو هستند و عبادت تو را می کنند .
و نه تنها من انسان از تو، یاری و استعانت و را طلب می کنم که همه موجودات این عالم از تو استعانت می جویند.
نتیجه این که تمام این عالم در《 نعبد》 و در《نستعین》 با شمای نماز گذار هم نوا و هم صدا هستند .
نکته دوم:
برای اثبات حصر عبادت و حصر استعانت در خداوند باید کلمهی 《إیّاک》 تکرار می شد و دو حصر با یک 《إیّاک》ثابت نمی شود؛ زیرا اگر گفته شود: 《إیاک نعبد و نستعین》 به این معناست که مجموع عبادت و استعانت، با وصف مجموع بودنش منحصر به خداست؛ در حالی که با تکرار 《ایاک》 ما علاوه بر مجموع عبادت و استعانت، هر کدام از 《نعبد》 و 《نستعین》 به طور جداگانه، که مقصود ما هم هست را لحاظ نموده ایم .
نکته سوم :
سرّ مفرد آوردن ضمیر(ک) در 《إیّاک》 این است که خدای سبحان شریکی ندارد و براساس ادب توحیدی و برخلاف آداب و تشریفات عرفی ضمیر را مفرد (إیّاک) آوردیم نه جمع (إیاکم) تا گمان شرک نرود.
بحث ادامه دارد....
دفتر سی ام
اجمال چند نکته ای که در جلسه گذشته تقدیم عزیزان شد.
یکم:
تمامی موجودات عالم امکان با انسان در《 إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ》 هم صدایند.
دوم:
تکرار 《إِیِّاکَ 》 در《 نَسْتَعِینُ》
علاوه بر اراده مجموع ( َ نَعْبُدُ وَ نَسْتَعِینُ )اراده هرکدام بطور جداگانه را هم شامل می شود.
سوم:
مفرد بودن ضمیر( کاف) در《
إِیِّاکَ 》مبتنی بر ادب توحیدی است.
در ادامه بحث اشاره به چند نکته دیگر ضروری است:
نکته چهارم:
موحّدی که ذات اقدس الهی را جامع و منشای همهی کمالها و جمالها می داند و برای او ربوبیّت و مالکیّت مطلق قائل است، در آغاز و پیش از هر چیز او را مشاهده می کند و با تقدیم 《إیّاک》 عبادت را حقّ انحصاری او می داند.
نکته پنجم:
عابد اگر در ابتدا معبود را دید و او را به عنوان جمال محض و کمال صرف شناسد، سختی و سنگینی عبادت برایش آسان می شود. عبادت برای سالکان و راهیان کوی حق در آغاز، دشواریهایی دارد و بر این اساس، صبر بر طاعت از بهترین فضایل و رأس ایمان است: 《فإن الصبر من الإیمان کالرأس من الجسد》مثل صبر به ایمان مثل سر نسبت به بدن است.
نکته ششم:
شیطان گرچه در همهی حالات، انسان را وسوسه می کند، ولی در حال نماز با بسیج همهی نیروهایش می کوشد تا مانع حضور قلب نمازگزار گردد. وسوسه و مزاحمت شیطان در کارهای عادی چندان جدّی نیست، ولی وقتی انسان در مسیر عبادت قدم نهاد، او همهی جنود و ذرّیّه اش را برای اِغفال عابد سالک آماده می کند. برای مصونیت از این تهاجم همه جانبه، ابتدا با گفتن 《 إِیِّاکَ 》 معبود را تعیین می گردد و آنگاه از عبادت سخن می گوید، تا شیطان برای انسان، معبود سازی نکند و اگر قبل از تعیین معبود، از عبادت سخن بگوییم شیطان با اِلقای خاطراتی برای ما معبودی دروغین می سازد.
دفتر سی دوم
اجمال آنچه در نوشتار قبلی به عنوان پاسخ به این پرسش که آیا هدف از عبادت خلق، مخلوق است ؟ و یا خالق؟؛
ما با سه دسته از آیات مواجه هستیم.
اول:
غرض از آفرینش جن و انس عبادت است.
دوم:
خداوند چون غنی مطلق است از عبادت خلق بی نیاز است.
سوم:
مقصود از عبادت رسیدن به مقام یقین است.
در جمع بین این آیات گفته اند: انسان بسان هسته ای می ماند که اهداف متفاوتی می تواند داشته باشد.
گاهی صرفا تبدیل به درخت می شود و رهگذران از سایه آن بهره می برند و گاه افزون بر آن، به بار می نشیند و مردم از میوه آن جان می گیرند و شکم گرسنه خود را سیر می کنند. هر چه بار و منفعت آن بیشتر باشد ، ارزش آن هم فزونتر خواهد بود.
نتیجه آنکه ، نفس عبادت، جزیی از دلیل خلقت است ولکن تمام دلیل نیست .
عبادت جهت رسیدن خلق ، به مقام یقین، غرض نهایی خلقت است.
پس هدف از عبادت انسان ، خود اوست ، که به مقام مشهود برسد و نه خداوند.
نکته :
توحید عبادی: دشمنی درونی و دشمنی بیرونی دارد. دشمن درونی که به تعبیر برخی روایات دشمن ترین دشمنان است: 《أعدی عدوّک نفسک التى بین جنبیک》، هوا و هوس انسان است.
هوا و هوس نه تنها انسان را از تحصیل کمال باز می دارد، بلکه آرام آرام چنان او را از پای در می آورد که محصول عمرش چیزی جز افسوس و حسرت نباشد .
سرّ این که 《أعدی عدوّ》 انسان نام گرفته، آن است که هیچ دشمنی با انسان چنین بد رفتاری نمی کند. هوای نفس انسان را با افراط در خوردن، خوابیدن و سخن گفتن چنان زمین گیر می کند که دیگر قدرت حرکت نداشته باشد.
اما دشمن بیرونیِ توحید عبادی شیطان است. البته دشمن بیرونی با تصرف در مجاری ادراکی و تحریکی نفسِ انسان، او را اِغوا می کند.قران در راه های نفوذ شیطان در دلها می گوید: 《ولأُضِلّنّهم ولأمنّینّهم》
؛ از راه [اُمنیّه] /آرزو و هوس/ انسانها را گرفتار می کنم. شیطان بدون واسطه نمی تواند کسی را گمراه کند، بلکه همچون زهر کشنده ای است که از راه دستگاه گوارش، انسان را از پا درمی آورد. سمّی که خورده نشود و یا دستگاه گوارش آن را جذب نکند، عامل مسمومیّت نیست.
عابدی که به این دو دشمن گوش بسپارد، در عبادت موحّد نیست و اگر در نماز بگوید: 《إیّاک نعبد》، او کاذب است. چنین انسان رهایی در درون خود بتکده ای ساخته، سرگرم بت پرستی است، نه توحید.
قرآن کریم، خطر هر دو عامل را گوشزد کرده، دربارهی عامل نزدیک و درونی می فرماید: 《 أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً 》/ آیا مینگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده؟/.
کسی که به دلخواه خود کار می کند و رها است، مطیع هوای خویش است و نه تابع قانون خدا و در واقع هوای خود را عبادت کرده است. پس اِله او هوای اوست و او (عبد الهَوی)است، نه (عبدالله).
بحث ادامه دارد....
دفتر سی یکم
خلاصه نکاتی که در جلسه گذشته در تبیین آیه پنجم سوره حمد گفته شد.
اول:
موحدی که در آیات قبل ذات اقدس اله را به الله ، رحمن ، رحیم، رب العالمین و مالک یوم الدین جامع و منشای همه کمالات می داند و او را تنها دلیل بر هستی این عالم می خواند باید ابتداء در عبادت با گفتن《 ایاک》 او را ببیند .
دوم:
اگر در ابتدای راه عابد ،معبود را دید سختی عبادت بر او آسان گردد.
خدای سبحان از نماز به عنوان امری بزرگ و سنگین یاد کرده است و این برای کسانی است که به پایگاه «خشوع» راه نیافته اند: 《وإنّها لکبیره إلاّ علی الخاشعین》
. گرچه اقامهی نماز فرصت چندانی نمی خواهد، امّا گروههای فراوانی از آن، سر باز می زنند؛ چون خودخواهی به انسان اجازهی اقرار و اظهار بندگی نمی دهد و برخاک ساییدن پیشانی برای انسانِ مدّعی استقلال دشوار است، ولی خاشعانی که جمال و زیبایی معبود را مشاهده کرده اند، اظهار بندگی سهل و عبادت برایشان شیرین و آسان است.
کسی که با دشواری نماز می گزارد، گرچه به تکلیف خویش عمل کرده است، ولی نماز برای او لذّت بخش نیست؛ امّا شاهدان جمال معبود، به حق از آن لذّت و از هجران آن رنج می برند. از این رو می گویند: اگر همهی عمر دنیا یک شب بود همه را به سجده یا رکوع سپری می کردیم
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که همواره مستغرق در شهود جمال خدای سبحان بود و فراق خداوند برای او مایهی رنج بود، نماز را مایهی روشنی چشم خود می دانست: 《جعلت قره عینى فى الصلاه》
، و هنگام نماز به مؤذن مخصوص خودْ بلال حبشی می فرمود: 《أرحنا یا بلال》
سوم:
تعیین معبود در عبادت موجب مصونیت عابد از تهاجم همه جانبه شیطان میشود .
چنانچه شیطان با القائات خود برای کافران و بت پرستان بت می تراشد .
در ادامه بحث پاسخ به این سئوال ضروری است.
آیا هدف و یا غرض از عبادت خلق ، مخلوق است؟ و یا خالق ؟
قرآن کریم در تبیین رابطهی عبد و عبادت، عبادت را هدف آفرینش او می داند: 《وما خلقت الجن والإنس إلاّ لیعبدونِ》
. انسان همانند هسته ای است که هدف متوسط آن درخت شدن و هدف بالاتر آن به بار نشستن است و هدفهای دیگری نیز در پیش دارد.
گرچه براساس برخی آیات قرآن کریم عبادت هدف آفرینش انسان است، اما این هدفی است متوسط، نه نهایی؛ زیرا هدف برتر که عبادت نسبت به آن وسیله محسوب می شود نیل به یقین است: 《واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین》
در هر صورت عبادتْ هدف مخلوق است، نه خالق. چنین نیست که خداوند برای رسیدن به هدفی مانند معبود شدن، بشر را خلق کرده باشد تا با عصیانِ عاصیان، او به هدف نرسیده باشد؛ چون خدای سبحان غنی محض است و محال است بی نیاز محض کاری را برای رسیدن به هدفی انجام دهد. از این رو در قرآن کریم تصریح شده است که اگر همهی انسانها و دیگر عابدان زمین به خدا کفر ورزند، بر دامن کبریائیش گردی نخواهد نشست: 《إن تکفروا أنتم ومن فی الأرض جمیعاً فإنّ الله لَغنیّ حمید》.
بحث ادامه دارد.....
دفتر سی سوم
در دفتر سی دوم تفسیر سوره حمد ذیل آیه پنجم از دشمن درونی و بیرونی به سمع دوستان رسید.
وگفته شده دشمن درونی هوا و هوس است و هیچ دشمنی همانند هوای نفس با انسان چنین دشمنی نمی کند.
افراط در خوردن ، خوابیدن، سخن گفتن و در غضب کردن، این عوامل موجب زمین گیر شدن انسان می شود و انگیزه حرکت را از انسان می ستاند.
روایات و آیات شیطان را به عنوان دشمن بیرونی معرفی کردند .
و گفته اند که شیطان از طریق آرزو های طولانی و هوس ،انسانها را گرفتار می کند و به زنجیر می کشد و به اسارت می برد.
در نتیجه نماز گذاری که گوش و دل به این دو دشمن سپرده است نمی تواند صادقانه 《ایاک نعبد》 بگوید.
نکته دیگر:
باز شناسی استعانت راستین از دروغین:
حصر عبادت و استعانت در خدای سبحان گاهی تنها در محدودهی لفظ و مفهوم است و گاهی فراتر از آن، همهی شئون اعتقادی، اخلاقی و عملی گویندهی 《إیّاک نعبد وإیّاک نستعین》 را در بر می گیرد.
راه آزمودن استعانت راستین این است که انسان همهی شئون هستی خود را محاسبه کند؛ اگر در هیچ یک از شئون خود به غیر خدا تکیه نکرد، او در نماز نیز صادقانه و به حق می گوید: 《إیّاک نعبد وإیّاک نستعین》.
اما اگر در هر پیش آمد و رخداد حادثه ای ابتدا به غیر خدا نظر دارد و پس از سرخوردگی و ناامیدی از همهی راهها، به فکر دعا و نیایش می افتد، معلوم می شود او در نماز و دعا نیز صادق نیست و اگر در بین دعا نیز عاملی او را فریب دهد، دست از نیایش بر می دارد.
به عبارتی :
گویندهی 《إیّاک نستعین 》اگر هنگام رخداد حادثه، اولین ملجای که خاطرش بدان می پیوندد و اوّلین برقی که در قلبش می جهد (نور السماوات والأرض) بود که همهی نظام را روشن می کند، در پرتو آن راه را می یابد؛ امّا اگر غیر حق، مانند قدرت خود یا قبیله اش را دید او در ادعای حصر استعانت کاذب است و همانند مسافر راه گم کرده ای است که در تاریکی شب با برقی جهنده، که لحظه ای بیش فضا را روشن نمی کند، راه می جوید: 《لیس فى البرق الخاطف مستمتع لمن یخوض فى الظلمه》
. غیر خدا اگر نوری هم داشته باشد (که ندارد) مانند برقی جهنده است در بیابانی تاریک که هرگز جایگزین 《نورالسماوات والأرض》 نخواهد بود.
از وصایای امامان معصوم (علیهم السلام) به عزیزترین بازماندگانشان در آستانهی ارتحال، پرهیز از ستم به مظلومانی است که پناهگاهی جز خدا برای خود نمی بینند و اولین برقی که در ذهنشان می جهد برق استعانت از خدای سبحان است و قلب خود را به فکر استعانت از بیگانه نمی آلایند: 《إیّاک وظلم من لا یجد علیک ناصراً إلاّ الله》
. چنین متوکلی چون دعایی خالص دارد، یقیناً دعایش مستجاب است. آه مظلومِ بی پناه، بی هیچ مانعی تا ساحت قدس ربوبی بالا می رود و از این رو حضرت امام حسن (علیه السلام) در خردسالی در پاسخ به پرسشی دربارهی 《فاصله زمین و آسمان 》فرمودند: 《دعوه المظلوم ومَدُّ البَصَر》
؛ اگر پرسش تو دربارهی فاصلهی زمین با آسمان ظاهری است (تا آن جا که چشم می بیند) و اگر از غیب آسمانها می پرسی (دعا و آه مظلوم) که تا ساحت ربوبی پیش می رود. اگر کسی جز از خدا چیزی طلب نکرد به یقین خداوند ناصر اوست.
بحث ادامه دارد....
دفتر سی چهارم
در جلسه گذشته به موضوع و محدوده استعانت و تفکیک استعانت راستین از دروغین پرداختیم.
گفته شد استعانت گاها در محدوده لفظ است و گاه فراتر از لفظ شامل همه شئون اعتقادی ، اخلاقی و عملی می شود.
در ملاک تشخیص صدق و کذب استعانت گفتیم .
بررسی تمامی عمل کرد خود ،اگر در هیچ یک از شئون به غیر خدا تکیه نکرد معلوم می شود در بیان《 ایاک نعبد و ایاک نستعین》 صادق است.
اما اگر در امور خود ابتداء به غیر خدا نظر کرد و چون گشایشی نیافت به خدا متوسل شود معلوم می شود که صادق نیست.
نکته:
انسان نه محکوم به جبر است و نه امور مطلقا به او تفویض و واگذار شده است لذا انسان در هیچ شانی از شئون خود حتی در بندگی مستقل نیست. زیرا استقلال در بندگی، همان تفویض است که در بطلان، همتای جبر است.
براین اساس، چون در جمله 《إیّاک نعبد》 عبادت خدا به عابد اسناد داده شده و از این راه جبر ابطال شده است، برای این که توهم تفویض نیز ابطال شود و معلوم گردد که در مقام بندگی نیز ما مستقل و صاحب سِمَتی نیستیم و امر عبادت نیز به ما تفویض نشده است، پس از آن باید بگوییم: 《وإیّاک نستعین》؛ یعنی تنها تو را عبادت می کنیم و در این عبادت نیز با استعانت تو کار می کنیم.
نکته :
(وکیل، تفویض ، استعانت )
انسان عاجز و ناتوان در تأمین نیازها می بایست وکیل بگیرد هر چه وکیل قدرتمندتر و داناتر باشد بهتر می تواند حقوق وکیل خود را استیفا نماید حال اگر وکیل خداوند عالم باشد که در قوس نزول، همه چیز در ید پر قدرت و فرمان اوست و در قوس صعود نیز همه چیز به او باز می گردد، یقینا بهتر از همگان می تواند امر وکالت را انجام دهد، و خداوند از بندگان خود خواسته است که او را وکیل خود قرار دهند.
اما آنان که به مقصد نزدیکتر شده اند فراتر از توکل به مقام تفویض و تسلیم بار یافته اند؛ زیرا معنای وکیل گرفتن این است که هنوز انسانْ خود و خواسته ها و کارهای خود را می بیند و آنگاه برای تأمین خواسته هایش وکیل می گیرد؛ امّا کسی که به مقام تفویض و تسلیم می رسد، خود و کار خود را نمی بیند تا برای انجام آن وکیل بگیرد، بلکه همهی کارها را به دست خدا می داند. پس گرچه متوکلان و اهل تفویض هر دو محبوب خدا هستند اما متوکلان به پایگاه محبتی که بهرهی اهل تفویض است راه نیافته اند، لیکن آنان که به مقام تفویض رسیده اند مقام توکل را نیز دارند و آن را پشت سر گذاشته اند.
توکل گرچه از تفویض فروتر است اما در سنجش با استعانت از آن فراتر است.
در استعانتْ انسان، خودش کار می کند و از خدا مدد می گیرد، ولی در توکل کار را به خدا وا می گذارد و در مرتبهی بالاتر که تفویض است عبد اصلاً خود و کار خود را نمی بیند تا نوبت به واگذاری آن به خدا برسد.
کسی که به هیچ یک از این مراتب سه گانه (استعانت، توکل، تفویض) راه نیافت، در وسط جادّه دین نیست، بلکه در حاشیهی آن و در لبهی پرتگاه و در معرض سقوط از دین است به گونه ای که اگر نفعی به او رسید در دین می ماند و اگر نفعی نبرد یا اندک آسیبی دید، از دین دست می شوید: 《ومن الناس من یعبد الله علی حرف فإن أصابه خیرٌ اطمأنّ به وإن أصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا والآخره》
در واقع او دین را برای تأمین دنیای خود می خواهد.
بحث ادامه دارد....
دفتر سی پنجم
《اهْدنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ》
تفسیر اجمالی از چند آیه ای که تفصیلا شرح آن تقدیم عزیزان شد.
عبد سالک، بعد از شناخت دلایل وجوب حمد خداوند.
به اینکه او اولا: 《 الله》 است و ذاتی است که تمامی صفات جمالیه و جلالیه در او جمع است .
ثانیا:او《 رحمن 》و متصف به صفت رحمانیه که همه موجودات اعم از جوهر،عرض ، جماد، نبات ، حیوان و انسان و دیگر موجودات همگی از این صفت بهره مند هستند.
ثالثا: او《 رحیم》 است و بندگان مومن و عارفان سالک از این نور صفت رحیمیه دریافت می کنند و با سهولت طی طریق می نمایند.
رابعا:《رب العالمین》 است .او با وصف خالقیت خلق می کند و با وصف رب العالمین می پروراند تا به کمال برسند.
خامسا:《مالک یوم الدین》 مالک ظهور حقیقت دین است .
تنها چنین خدایی سزاوار عبادت است. پس《 ایاک نعبد》و ما مجبور به عبادت نیستیم تا عالم متهم به جبر باشند.
و با گفتن《 ایاک نستعین》 شبهه تفویض را هم بر طرف ساخت چرا که ما در عبادت هم نیازمند به دستگیری خداوند هستیم.
حال با بیان 《اهدنا الصراط المستقیم 》 هدایت در صراط مستقیم را از خداوند مسألت می کنیم.
این هدایت، هدایت تکوینی است؛ زیرا گوینده (نمازگزار یا قاری قرآن) پس از شناخت خداوند و ایمان به او، نور هدایت می طلبد تا در پرتو آن راه و پرتگاه را بشناسد و چون پویایی انسان دائمی است و راهِ حقْ نیز مراحل فراوانی دارد، عبد سالک باید همواره هدایت به صراط مستقیم را از خدا بخواهد.
صراط بزرگراهی است که از یک سو به خدای سبحان مرتبط است (و از این رو واحد است، نه کثیر) و از سوی دیگر در فطرت یکایک انسانها قرار دارد و از نهاد آنها آغاز می شود و از این رو پیمودن آن دشوار نیست و هر کس آن را بپیماید به لقاء الله می رسد.
توجه:
هدایت در لغت به معنای دلالت و ارشاد است،
و آن دو گونه است: یکی نشان دادن راهِ دستیابی به مقصد، که به آن «اِرائه طریق» می گویند .
دیگری رساندن راهیان به هدف که از آن به «ایصال به مطلوب» تعبیر می شود.
صراط: بزرگراه وسیع و روشن است. راغب می گوید:
این واژه در اصل «سراط» بوده که به معنای بلعیدن است و چون جاده باز و عمومی با فراخی و وضوحی که دارد، گویا سالک را در کام خود می کشد و او را به پیش می برد، به آن «صراط» گفته می شود
برخی از پژوهشگران لغات قرآنی این رای را ناصواب دانسته، صراط را واژه ای مستقلّ و غیرمبدّل می دانند؛ زیرا «سِراط» مشتقات گوناگونی دارد، در حالی که «صراط» چنین مشتقاتی ندارد
مستقیم: این واژه از مادّه «ق و م» است و بر اثر هیئت خاص باب استفعال، بر طلب قیام دلالت می کند. از آن جا که انسان در حال قیام، قادر بر بیشترین کارهای خویش است، واژهی «قیام» را نام بهترین حالت هر شی ء قرار داده است؛ چنانکه بهترین حالت درخت آن است که بر ساقهی خود ایستاده و ریشه در زمین داشته باشد و از این رو چنین حالتی را قیام درخت می نامند.
استقامتْ طلب قیام از شی ء است و طلب قیام کنایه از ظهور و حصول آثار و منافع هر چیز است و چون آثار و منافعِ راه در مستوی بودن، نداشتن اعوجاج و گمراه نکردن سالک است، چنین حالتی را قیام آن می دانند. پس راه مستقیم راهی است که نداشتن اعوجاج از آن مطلوب و این مطلوب حاصل باشد.
بحث ادامه دارد....
دفتر سی ششم
اجمال آنچه در دفتر قبل تقدیم دوستان شد .
هدایتی که در آیه 《اهدنا الصراط المستقیم》از خداوند مسالت می کنیم هدایت تکوینی است .
در هدایت تکوینی از خدا می خواهیم که دست ما را بگیرد و ما را به مقصد برساند نه آنکه راههای به مقصد رسیدن را به ما بشناسد. چرا که با نماز و آیات عظیمی که در سوره حمد است وارد هدایت تشریعی شده ایم آنچه طلب می کنیم در این آیه رسیدن به مقصود است، و این همان هدایت تکوینی است.
نکته دوم بیان کلمه (مستقیم) است اولا: این کلمه بیان کننده بهترین حالت انسان است که دلالت بر قیام می کند.
ثانیا: راه مستقیم راهی است بدون اعوجاج و کجی .
ثالثا:راه مستقیم به اعتبار نتیجه مستقیم است، یعنی قطعا انسان به نتیجه خواهد رسید و الا راه مستقیم سخت ترین راه ها است.
در ادامه به بیان نکات دیگر می پردازیم؛
نکته:
دیدار با خدا
یکی از ویژگیهای سلوک إلی الله این است که هدف و مقصد نهاییِ آن، خدای نامتناهی است و بنابراین، راه به سوی او نیز نامحدود خواهد بود و انسان در هر راهی گام بردارد به خدا می رسد، لیکن او اسمای حُسنای فراوانی دارد؛ مثل《 أرحم الرّاحمین》 است و مثل 《أشدّ المعاقبین》. برخی از انسانها به لقای مهر أرحم الرّاحمین و گروهی از راهیان به لقای قهر أشدّ المعاقبین می رسند.
قرآن کریم دربارهی ملاقات همهی انسانها با خدا می گوید:
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادحٌ إِلى رَبّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً «11» وَ یَصْلى سَعِیراً
هان اى انسان! تو به سوى پروردگارت تلاش بسیارى دارى و سرانجام به لقاى او خواهى رسید. پس هر کس کارنامهاش به دست راستش داده شود، به زودى و به آسانى به حساب او رسیدگى خواهد شد، و شادمان به سوى خانوادهاش (یا همفکرانش) باز مىگردد. و هر کس نامهاش از پشت سر (و به دست چپ) او داده شود، پس زود فریاد فغان بر خواهد آورد، و داخل دوزخ خواهد شد.
پس چنین نیست که انسان به لقای خدا نرسد؛ منتها باید بکوشد به لقای جمال خدای غفّار و ستّار برسد، نه به لقای جلالِ خدای قهّار.
انسانها در رسیدن به لقای الهی همانند آبهایی هستند که به سوی دریا روانند؛ رودخانه های بزرگ تا به عمق دریا به پیش می روند ولی جویباران کوچک فقط به اوایل آن می رسند.
هیچ کس نمی تواند از لقای خدا سر باز زند و او را عاجز و ناتوان کند
امّا در میان همهی راههایی که به او منتهی می شود، یک راه، مستقیم و دیگر راهها انحرافی است: 《وأنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه ولاتتّبعوا السُبُل》.
پس اگر چه تمامی راه ها به خداوند منتهی می شود و کسی را توان خروج از محدوده الهی نیست .
ولکن نمازگزار در نماز و آیه《 اهدنا الصراط المستقیم》 هدایت به لقای جمال خدای ستار و غفار را طلب می کند، و از خدا می خواهد که او بنحو هدایت تکوینی به چنین مقصدی برساند.
بحث ادامه دارد.....
تفسیر سوره حمد
دفتر سی هفتم
مروری بر بحث گذشته:
گفته شد ، که عالم هستی از وحدت بر خوردار است و به حکم 《یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه》(ای انسان ،تو در تلاش هستی ، و سر انجام به لقایش خواهی رسید) همه به خداوند منتهی می شویم چه آن کس که با《 ارحم الراحمین》وارد بهشت می شود، و یا آن کس که با 《اشد المعاقبین》پا به جهنم می گذارد. پس چنین نیست که بعضا به لقای خدا برسند و بعضا آنهایی که به بیراهه رفته اند خدا را ملاقات نکنند .
ولکن قرآن و انبیا و اولیای الهی ما را به دیدار (جمال) خدای (ستار) و ( غفار) دعوت نمودند، و از دیدار (جلال) خدای (قهار) بر حذر داشتند.
نکته مهم:
ما هر روز مکرر در نماز های پنج گانه از خداوند جل جلاله با بیان 《اهدنا الصراط المستقیم》 می خواهیم که ما را با وصف (جمالش) ببیند و در وصف (جمالش) جای دهد.
نکته :
خداوند دو نوع[معیت] و همراهی و هدایت دارد.
یکم _معیت مطلق و هدایت عام که شامل همه کس و همه چیز می شود.
دوم _معیت خاص و هدایت ویژه که مخصوص مومنین و محسنین است《ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون》
و ما در آیه《 اهدنا الصراط المستقیم》از خداوند سبحان معیت و هدایت خاص تکوینی را مسئلت می نماییم.
نکته:
فرق (صراط) با( سبیل)
صراط و سبیل گرچه از نظر معنا به هم نزدیک است، امّا در قرآن کریم کلمهی صراط همه جا به صورت مفرد به کار رفته است، برخلاف سبیل که هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (سُبُل) آمده است: 《وأن هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه ولا تتّبعوا السُّبُل》
. سرّ تعددناپذیری صراط آن است که به خدا استناد دارد و راه مستقیم الهی یکی بیش نیست و هر چه بر خلاف آن باشد، 《سبیل الغیّ》است؛ اما راههای انحرافی (سُبُل) فراوان است. این بزرگراه محفوظ که یکی بیش نیست از یک سو به خدای سبحان مرتبط است و از سوی دیگر در فطرت یکایک انسانها قرار دارد و هر کس آن را طی کند به لقای مهر خدا می رسد.
صراط مستقیم، بزرگراهی است که ورود به آن، ورود به حوزهی امنیّت، سلامت و هدایت است و از این رو در روایات بر قرآن و امام معصوم (علیه السلام) تطبیق شده است و همچنین در زبان عربی از بزرگراه به این جهت که رهرو در آن از گم شدن مصون است، به «امام» تعبیر می شود: (وإنهما لَبإمامٍ مبین)
. حرکت به دنبال قرآن و امام معصوم (علیه السلام) نیز گام نهادن در بزرگراهی است که یقیناً به مقصد منتهی می شود و صراط، همین بزرگراه است.
بحث ادامه دارد....
دفتر سی نهم
اجمال مطالب جلسه قبل:
در صراط مستقیم هیچ گونه کجی و انحرافی نیست.
مستقیم بودن صراط ،به اعتبار نتیجه است ، و نه به اعتبار راحتی آن .
صراط مستقیم نه متهم به تخلف است و نه سهمی از اختلاف دارد.
لذا از دسترس شیطان دور است.
ولکن روندگان صراط دور از دسترس شیطان نیستند.
مگر کسانی که به مقام 《مخلص》 رسیده باشند .
مدلول های قرآن و سنت نبوی همان صراط مستقیم است.
ادامه بحث.
نکته:
سوره حمد از نظر محتوا به دو بخش (ستایش )و (خواهش) تقسیم می شود؛
بخش اول سوره، (ستایش) عبد نسبت به مولاست و او را با اوصافی چون 《الله》، 《ربّ العالمین》، 《الرّحمن》، 《الرّحیم》و 《مالک یوم الدّین》 می ستاید و این اوصاف را نشانهی محمود بودن او می داند.
بخش دوم که از آیه《 اهدنا الصراط المستقیم》 آغاز می شود، (خواهش) و مسئلت عبد از مولاست و از او هدایت به صراط مستقیم را می طلبد.
نکته:
اسناد هدایت به خداوند، اسنادی اصیل و بالذات است ولکن اسناد هادی به دیگران ، اسناد بالعرض است و به بیان دیگر، به شانی از شئون هدایتی آن هادی بالذات می باشد، نه اسناد به هادی دیگری غیر از خدای سبحان؛ زیرا محال است خدا ربّ بالذات و معبود و مستعان بالذات و محض باشد، ولی دیگری هادی مستقل یا شریک هدایت الهی باشد.
بر اساس توحید افعالی، هر فاعلی (در هدایت یا غیر آن) درجه ای از درجات و شأنی از شئون فاعلیت خدای سبحان است و قرآن کریم برای تبیین این حقیقت همان گونه که در آیاتی چند، هدایت را به هادیانی مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می دهد، در برخی آیات نیز به صراحت هدایت را از غیر خدا نفی می کند و بر آن برهانی نیز اقامه می کند: 《قل هل من شرکائکم من یهدی إلی الحقّ قل الله یهدی للحق أفمَن یهدی إلی الحق أحقّ أن یتّبع أمّن لا یَهِدّی إلا أن یُهدی فما لکم کیف تحکمون》؛
(خداست که به حق هدایت می کند، نه دیگران. آیا کسی که به حق هدایت می کند او شایستهی اطاعت و پیروی است یا آن که تا خود هدایت نشود، توان هدایت دیگران را ندارد).
تردید در ذیل این آیهی کریمه بین دو هادی به حق است، نه بین هادی و مضل، ولی چون یکی از دو هادیِ به حق، یعنی خدای سبحان منشای و سرچشمه هدایت و هادی بالذات است و دیگری از خود چیزی ندارد، ابتدا باید خود مهتدی شود تا بتواند دیگران را هدایت نماید .
نتیجه آنکه چون هادی بالذات خداست نمازگزار در قرائت 《اهدنا الصّراط المستقیم》 هدایت را از او که هادی بالذات است طلب می کند.
بحث ادامه دارد....
دفتر چهلم
چکیده مطالب جلسه گذشته:
سوره حمد از ایه《 بسم الله.... تا ایاک نعبد و ایاک نستعین》 ستایش خداوند سبحان است و از آیه 《اهدنا الصراط المستقیم 》 تا آخر سوره خواهش و دعا و یا درخواست از خداوند رحیم است.
نسبت دادن هدایت به خداوند《 والله یهدی من یشاء الی صراط المستقیم 》 ذاتی و استقلالی است.
در حالی که نسبت هدایت به غیر خدا یک _پیامبران: 《وجعلناهم أئمّهً یهدون بأمرنا》
دو_ به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): 《إنّک لتهدی إلی صراط مستقیم》
سه_ به عالمان و شایستگان بشری: 《ومن قوم موسی أمه یهدون بالحقّ وبه یعدلون》که شانی از شئون فاعلیت خدای سبحان را دارند عرضی و تبعی است.
و ما در بیان 《اهدنا الصراط المستقیم》خواهش و تمنای خود را از هادی بذات و مستقل داریم.
ادامه بحث:
نکته:
(مدینه فاضله مرهون هدایت جمعی است)؛
در آیه کریمه (اهدنا الصّراط المستقیم) هدایت «همهی انسانها» از خدای سبحان مسئلت می شود. همان طور که در آیهی 《إیّاک نعبد وإیّاک نستعین》 نیز تنها سخن از عبادت و استعانت شخص متکلم نیست.
سرّ مسئلت هدایت عمومی این است که جامعهی اَمن و بی تزاحم تنها با هدایت همگانی و حرکت همه به یک سو، تأمین می شود؛ اما اگر هر فرد و یا گروهی به سمتی روانه باشند، و فرد و گروه دیگر از آن سمت بازگردند، چنین جامعه ای گرفتار تزاحم و از امنیّتِ مطلوب بر خوردار نخواهد بود.
واحد بودن مقصد و نبودن مزاحم، شرط سالمْ به مقصد رسیدن است. راهیان صراط مستقیم با یکدیگر رفیق و هماهنگ هستند: 《ومن یطع الله والرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النّبیّین والصّدّیقین والشّهداء والصّالحین وحسن أولئک رفیقاً》
چرا که آنان مددکار یکدیگرند، نه مزاحم و این ویژگی صراط مستقیم است که راهیان آن به تعلیم و هدایت الهی، هدایت همگان را در پیمودن راه مسئلت می کنند.
اگر رهرو تنها باشد و دیگران همراه و هم مسلک او نباشند، راه را با دشواری می پیماید؛ زیرا با مزاحمهای فراوانی روبروست، ولی اگر همه در یک مسیر باشند نه تنها مزاحمتی نیست، بلکه همه یار یکدیگرند و این همان مدینهی فاضلهی الهی است.
پس خواهش و استدعای نماز گذار از خداوند جل جلاله در بیان 《اهدنا الصراط المستقیم》هدایت خود و همه مردم است.
بحث ادامه دارد....
تفسیر سوره حمد
دفتر چهل یکم
خلاصه نوشتار جلسه قبل:
یکی از ویژگیهای ممتاز قرآن توجه به جمع و جامعه است.چرا که ارامش و امنیت و تعالی فرد در گروه هم آوایی و هم نوایی و همراهی جامعه است و زمانی فرد و جامعه به مقصد می رسند که با یکدیگر رفیق و همراه باشند و دستان یکدیگر را به گرمی به فشارند و دعا گوی یکدیگر باشند.
این ادب با یکدیگر بودن را قرآن و علی الخصوص سوره حمد به ما می آموزد
در بخش تحمید و ستایش سوره حمد 《نعبد و نستعین》/نه تنها من تو را عبادت می کنم و از تو استعانت می جویم بلکه همه ما و هر آنچه در زمین و آسمان است تو را عبادت و از تو استعانت می جویند/. و در بخش دعای سوره حمد 《اهدنا /الصراط المستقیم》/هدایت کن (ما را ).
در اینجا هم فرمودند تنها هدایت را برای خود نخواهید، بلکه برای دیگران هم، از خداوند مسألت بنمایید. تا آرامان شهر محقق گردد.
از جمله نکاتی که قرآن و سوره حمد به ما می آموزد:
اینکه؛ سفر سالک باید از «ربّ العالمین» تا «مالک یوم الدین» باشد و این سفر از خدا به خداست؛ زیرا آغاز راه جز ربّ العالمین و پایان آن جز مالک یوم الدین نیست. بنابر این اولین سفر از اسفار چهارگانهی سلوکی سالکانِ إلی الله، سفر از «حق» به «حق» است، نه از «خلق» به «حق» و حقیقت هستی، از خدا آمدن و به سوی او رفتن است: 《إنّا لله وإنّا إلیه راجعون》
و بین این مبدأ و منتها چیزی جز صراطِ عزیز حمید فاصله نیست.
صالحان و طالحان همه از ربّ العالمین اند و به سوی مالک یوم الدین نیز باز می گردند؛ منتها نیکوکاران با اسمای جمالی او محشور می شوند و تبهکاران با اسمای جلالی و قهر و انتقام او: 《إنا من المجرمین منتقمون》
راه انسانها از ربّ العالمین تا مالک یوم الدین گوناگون است و از این راهها یکی صراط مستقیم و دیگر راهها اعوجاجی و بیراهه است. کسی که صراط مستقیم را شناخت نزدیکترین و بهترین راه را دریافته است و کسی که آن را نشناخت نیز سرانجام به مالک یوم الدین می رسد و می گوید: 《ربّنا أبصَرْنا وسَمِعْنا》
؛ چون خدای سبحان هستیِ نامحدود است و بریدن از او و پیوستن به غیر او در تکوین، به معنای بیرون رفتن از هستی نامحدود است که حقیقتا محال و غیر ممکن است .
بحث ادامه دارد.....
دفتر چهل دوم
اجمال مطالب جلسه قبل:
اهل دل در عرفان موضوعی با نام اسفار اربعه دارند که عبارتند از:
۱- سفر من الخلق الی الحق یا به اختصار سفر الی الحق، ۲- سفر من الحق الی الحق فی الحق یا به اختصار سفر فی الحق، ۳- سفر من الحق الی الخلق بالحق یا به اختصار سفر الی الخلق، ۴- سفر من الخلق الی الخلق فی الخلق بالحق یا به اختصار سفر فی الخلق.
لذا اهل تفسیر رابطه سوره حمد با حامد و محمود در اسفار اربعه را سفر من الحق الی الحق می دانند. مبداء این سفر رب العالمین و منتهی آن مالک یوم الدین است .
چون امکان خروج از دایره هستی نیست،
بنا بر این، رجوع آدم ها یا با اسمای جمالیه خدای رحمان است و یا با اسمای جلالیه خدای منتقم خواهد بود.
ادامه بحث :
نکته:
حشر انسانها در اتحاد مرید و اراده است؛
انسانی که در مسیر علم و اراده حرکت می کند اگر چه در ابتداء برایش همچون طعم آب شیرین است ولکن زوال پذیر و زود گذر است، ولی بر اثر مداومت فراوان اوصاف برایش ملکه می شود و همانند شیرینی عسل پایدار و دیر گذر می گردد.
همه کسانی که در یک علمی متخصص می شوند و تمام هستی خود را صرف آن می کنند و به عشق می رسند یک نوع اتحاد بین عالم و معلوم ایجاد می شود که امکان جدایی بینشان نیست.
نیّت و اراده نیز همین گونه است. انسان با اراده ها و نیّتهای خود متّحد می شود و در قیامت انسانها بر اساس نیّتهایشان محشور می شوند: (إنّ الله یحشر النّاس علی نیّاتهم یوم القیامه)
، نه برابر کارهایی که از آنان جداست. آنچه با نفس ارتباط دارد اراده و نیّت است که نیکو یا ناپسند است.
نیّتِ صحیح و مقبول و بر خوردار از اخلاص، دشواری فراوانی دارد که هرگز دشواریِ کار به اندازهی دشواری نیّت آن نیست
چنانچه گفته اند: (أفضل الأعمال أحمزها)
و یا نیّت مؤمن از عمل او برتر است: (نیّه المؤمن خیرٌ من عمله)
. و همین افضل الأعمال است که جان انسان، با حرکت خود آن را می سازد و با آن متّحد می شود و در قیامت نیز بر همان صورت محشور می گردد.
بله در ابتدا برای انسان قابلیت زوال را دارد، ولی بر اثر مداومت سرانجام برایش ملکه و پایدار خواهد شد.
قرآن کریم دربارهی تبهکارانی که ملکات بد در جانشان راسخ شده است، می فرماید: اِنذار و عدم اِنذار آنان یکسان است: 《سواء علیهم أَأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون》
و آنان خودْ با صراحت به پیامبر خدا می گفتند: ما هرگز از موعظهی تو بهره ای نمی بریم: 《سواء علینا أَوَعَظْتَ أم لم تکن من الواعظین》
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز دربارهی مؤمنانی که ملکات نیک درجانشان راسخ شده است می فرماید: 《لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بسَیْفِی هَذَا عَلى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی》;
امام علی علیه السلام فرمود : اگر با شمشیرم بر بُن بینى مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت!
نتیجه برهان (اتحاد مرید و اراده) این است که بین انسان و بهشت و یا بین انسان و جهنم جدایی نیست.بلکه خود خالق و آفریننده آن است.
بحث ادامه دارد....
تفسیر سوره حمد
دفتر چهل سوم
خلاصه مطالب گذشته:
در حشر انسانها مبتنی بر( اتحاد مرید و اراده ) گفته شد؛
اگر انسان بدانچه انجام می دهد عشق بورزد و وجودش مستغرق در آن گردد ، آن موضوع ملکه و جزیی از وجود او خواهد شد که اگر نگوییم امکان انفکاک محال است ولکن در نهایت سختی است ، بنابر این کسی که در صراط مستقیم حرکت کرد اولا و این حرکت به عشق لا ینفک مبدل شد ثانیا، قطعا بین رونده و مسیر و مقصد دوءیتی نیست،
چنانچه در اتحاد بین اراده و نیت همین سخن را گفته اند.
بعبارتی بدلیل بر قراری و پایداری نیت، حکمران حقیقی خود نیت است،
پس: خالق بهشت و جهنم خود انسان است،و بهشت و جهنم از انسان جدا نیست .
چنانچه در توصیف جهنم و جهنمی گفته اند اینگونه نیست که بخواهند آتش را از جایی بیاورند و انسان را با آن عذاب کنند.
بلکه اعمال زشت و نیت پلید خود انسان، هیزم و آتش می شود و انسان را از درون می سوزاند. او در حالی که می داند انسان است با چهره گرگ و یا سگ و یا مار و.....ظاهر می شود
ادامه بحث:
نکته:
صراط، در دنیا یا آخرت، پلی فراهم آمده از فلز یا سنگ و چوب نیست، بلکه در دنیا به صورت دین که شامل اعتقاد، اخلاق و عمل می شود و در وجود پیامبران و امامان که دین مجسّمند ظهور می کند و در جهان آخرت نیز متناسب با حقایق آن نشئه به صورت پلی آشکار می شود که یک سمت آن، موقف قیامت و پایانش بهشت رحمت است. ظهور صراط در قیامت به صورت پل، همانند تمثّل علم در رؤیا در چهرهی آب و یا حکمت به صورت شیر است.
پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) در دنیا دین ممثّل و صراط دنیا هستند و آنان که اولیای الهی را شناختند و در طریق هدایت، به آنان اقتدا کردند از صراط آخرت که پلی بر روی جهنّم است به سلامت می گذرند و آنان که پیشوایان معصوم را نشناختند و به هدایت آنان مهتدی نشدند، از جسر جهنّم لغزیده به دوزخ فرو می افتند.
نکته:
اینکه در بعضی از روایات امامان معصوم خود را (صراط مستقیم) معرفی کرده اند؛
عن الصادق (علیه السلام): (والله نحن الصراط المستقیم).
عن السّجاد (علیه السلام :(نحن أبواب الله ونحن الصراط المستقیم).
عن الصادق (علیه السلام): (الصراط المستقیم أمیرالمؤمنین على (علیه السلام).
این معرفی از باب مجاز و تشبیه نیست بلکه مبتنی بر قاعده( اتحاد سالک و صراط ) است که قبلا از آن بحث شد .
بحث ادامه دارد...
دفتر چهل چهارم
اجمال نوشتار جلسه گذشته:
صراط در دنیا و آخرت همان دین جامع، اعم از اعتقاد ، اخلاق و عمل است.
کمال دین در پیامبران و امامان تجسم عینی آن است.
ادامه بحث:
نکته:
راه بهشت و جهنّم، دو راه در عرض هم نیست، بلکه دو راه در طول هم است و برای رسیدن به بهشت چاره ای جز عبور از جهنّم نیست: 《وإنْ منکم إلاّ واردها کان علی ربّک حتماً مقضیّاً ثمّ نُنجّی الذین اتّقوا ونَذَرُ الظالمین فیها جِثیّاً》؛
حکم قطعی و بی تغییر الهی است که همه به جهنّم وارد شوند. آنگاه خدای سبحان پرهیزکاران را از آتش رهانیده، ستمگران را به زانو نشسته در جهنّم قرار خواهد داد.
مفسران اختلاف دارند که ورود همگان به دوزخ به معنای دخول است یا اِشراف؛
چون در مواردی «ورود» به معنای اِشراف آمده است مانند: 《ولمّا ورد ماء مدیَن》
در قصهی حضرت موسی (علیه السلام) و 《فأرسلوا واردهم فأدلی
دلوه》
در مورد نجات حضرت یوسف (علیه السلام) از چاه برخی گفته اند: مراد از ورود، اِشراف است.
ورود به معنای اشراف باشد یا دخول
در هر صورت، جهنّم بر سر راه بهشت است و بهشتیان پس از عبور از جهنّم وارد بهشت می شوند و اما دور بودن بهشتیان از جهنّم که در آیهی کریمهی 《أولئک عنها مُبعَدون》
آمده است، ممکن است مربوط به بعد از ورود و گذر از جهنّم باشد.
نکته:
عبور بهشتیان در قیامت از آتش، ضمن این که بازتاب نظام زندگی دنیاست، این ثمرهی نیکو را دارد که موجب مزید شکر بهشتیان خواهد شد؛ زیرا آنان با عبور از دوزخ در می یابند که از چه مرحلهی پرخطر و مقطع هولناکی رسته اند: 《إن الله لایدخل أحداً الجنه حتی یطلعه علی النار وما فیها من العذاب، لیعلم تمام فضل الله علیه وکمال فضله وإحسانه إلیه فیزداد لذلک فرحاً وسروراً بالجنه ونعیمها... 》
نکته:
پیمودن صراط حق در دنیا بسان قیامت ، مستلزم گذر از آتش و زیر پا گذاشتن آن است؛
زیرا صراط مستقیم راهی آسان و دور از جهنّم نیست، بلکه اطراف آن را سراسر، آتش احاطه کرده است و چون صراط مستقیم همان دین است کسی که راه دین را طی نکند از صراط می افتد؛ منتها اگر ارتباطش با صراط کاملاً گسسته و گسیخته شود دیگر توان ادامه راه را ندارد، ولی اگر رشته ارتباطش کاملاً قطع نشده، دوباره به آن بر می گردد. پس ترک حکم خدا همان سقوط در آتش است و از این رو قرآن کریم حرام خواری را آتش خواری می داند: 《إنّ الّذین یأکلون أموال الیتامی ظُلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً وسَیَصلون سعیراً》
. گرچه انسان در دنیا این حقیقت مستور را احساس نمی کند، ولی در قیامت همین حقیقت به صورت باز و روشن ظهور می کند و به خوبی مشهود خواهد شد.
دفتر چهل پنجم
خلاصه مطالب جلسه قبل:
به بیان آیه《وإنْ منکم إلاّ واردها کان علی ربّک حتماً مقضیّاً ثمّ نُنجّی الذین اتّقوا ونَذَرُ الظالمین فیها جِثیّاً》؛
اولا ؛ همگان بر جهنم وارد خواهند شد.
ثانیا ؛ پرهیزکاران بسلامت عبور داده می شوند و لکن ستمکاران در جهنم مستقر خواهند شد.
نکته دوم:
عبور از جهنم و ورود به بهشت بدلیل رهایی از عذاب ، و بهره مندی از فضل و احسان خدای رحمان، موجب شکر گذاری بیشتر خواهد شد .
نکته سوم:
لازمه حرکت در صراط مستقیم، توجه با بایدهای شرع و عقل و اجتناب از نبایدهای آن دو است .
چنانچه در تصرف غاصبانه مال یتیم در دنیا حکم به حرمت آن داده اند ولکن گفته اند ؛ چنین دستبردی در آخرت ، به صورت «شعله» عیان می گردد. پس تبهکاران و حرام خواران هم اکنون در آتشند و سخنی که خدای سبحان با کافران و تبهکاران دارد نظیر سخنی است که سرپرستِ کودک با کودک نافرمان دارد که: اگر به آتش دست بزنی هم اکنون می سوزی؛ نه مانند سخن پزشک با بیمار ناپرهیز که: اگر به این توصیه ها عمل نکردی، پس از مدّتی با خطر روبرو خواهی شد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه ای برای سلمان، آلوده شدن به دنیا را به مسموم شدن با زهر کشندهی مار تشبیه می کند: 《أما بعد فإنما مثل الدنیا مثل الحیّه لیّن مسّها، قاتل سمّها》؛
دست زدن به دنیا همانند لمس مار سمّی است؛ منتها مسموم شدگان با دارویی در دنیا، بر اثر تخدیر احساس درد نمی کنند، لیکن وقتی پرده برداشته شد می بینند که از پیش مسموم شده بودند و از مسمومیّت خود غافل بودند: 《لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک
الیوم حدید》؛
نکته چهارم:
در چگونگی و نحوه ی عبور از صراط در قیامت گفته اند:
آنان که در دنیا صراط مستقیم را به آسانی و با رغبت پیمودند، آن جا نیز همانند برقی جهنده از آن می گذرند؛ اما اگر در دنیا، گاهی پایبند دیانت و زمانی هم به دنبال راههای انحرافی بودند صراط آخرت را اُفتان و خیزان طی خواهند کرد.
نکته پنجم:
در منابع دینی ما ، در تبیین جایگاه، اهمیت و سختی صراط آمده است؛
《صّراطُ ادَّقُ مِنَ الشّعر وأحَدُّ مِنَ السَّیفِ وَأظلَم مِنَ اللَّیلِ》.
«صراط، از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر و از شب، ظلمانی تر است.
بله؛ تشخیص صحیح علمیِ حق همانند دیدن موی باریک در تاریکتر از شب سخت است و استقامت در بستر صراط نیز همانند حرکت بر لبهی تیز شمشیر دشوارتر است.
ولکن به حکم 《رُهْبان باللّیل وأُسْدٌ بالنهار》
محقّقان تلاشگر و صادقی که در تشخیص علمیِ حق کامیاب هستند و پرهیزکارانی که در جهاد اکبر، بنیان مرصوص اند، می توانند در پیمودن عملی صراط قسط و عدل موفق باشند.
پس؛می توان در سایه صیانت فطرت راستین و رعایت تقوا، چیزی را که از مو باریکتر است در تاریکتر از شب تشخیص داد و بر چیزی که از شمشیر تیزتر است در تاریکتر از شب به سلامت گذشت.
پایان تفسیر آیه 《اهدنا الصراط المستقیم》
بحث ادامه دارد....
دفتر چهل ششم
《صِرَاطَ الَّذینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوب عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ》
معنای آیه:
صراط مستقیمی که مطلوب عبد سالک است، راه کسانی است که خدای سبحان به آنان نعمتهای معنوی عطا کرده است و آنان نه مورد غضب خدایند و نه گمراه.
در فهم بهتر آیه دو پرسش مطرح است :
یک__نعمت یافتگان چه کسانی هستند که در این آیه از آنان به عنوان 《صراط مستقیم》 یاد شده است؟
دو__نعمتهایی که به آنان عطا شده است چیست؟
جواب پرسش اول:
قرآن کریم نعمت یافتگان را چنین معرفی می کند: 《ومن یطع الله والرّسول فأولئک مع الّذین أنعم الله علیهم من النّبیّین والصّدّیقین والشّهداء والصّالحین وحَسُن أولئک رفیقاً》؛
کسانی که از خدا و پیامبرش پیروی کنند با نعمت یافتگان همراهند و آنان پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحانند و این سالکان رفیقانی نیکویند
پس مراد از 《الّذین أنعمت علیهم》 این چهار گروهند که خدا به آنان نعمتِ «نبوّت»، «صدق»، «شهادت» و «صَلاح» را عطا کرده است و راز حُسْن رفاقتشان این است که آنان رهروانی آگاهند و در پیمودن راه موفق و هرگز هم سفران خود را تنها نگذاشته و از آنان غافل نمی شوند، بلکه دست هم سفران خود را گرفته اند و از عقبه های دشوار و لغزشگاههای صعب العبور به سلامت می گذرانند. پس هم سفر آنان در این راه پرفراز و نشیب، نه از آنان آسیب می بیند و نه مورد غفلت آنها قرار می گیرد و نه از عقبه های دشوارِ راه هراس و وحشتی دارند.
جواب پرسش دوم:
با توجه به محدودیت هر دفتر از نوشتار تفسیر، می گوییم؛
نعمت مطلوب در سورهی حمد بر اساس دلایل و شواهد قرآنی نعمت ظاهری نیست، بلکه یقینا نعمت های باطنی است که سالکان با متنعّم شدن از صراط مستقیم، راهی باریکتر از مو و برنده تر از شمشیر را به آسانی می پیمایند؛ زیرا پیمودن این راه بدون نعمت باطنیِ الهی میسور کسی نیست. این دلایل به اختصار عبارت است از:
1 ـ قرآن کریم از سویی نعمتهای ظاهری همانند مال و فرزندان را زینت زندگی دنیا می داند: 《المال والبنون زینه الحیاه الدنیا》
و از سوی دیگر کاربُرد آنها را به زندگی دنیا منحصر می کند: 《یومَ لا ینفع مالٌ ولا بنونَ《
. از جمع این دو آیه بر می آید که آنچه ره توشهی سلوک و عامل وصول سالکان کوی حق است، نعمتهای باطنی الهی است.
2 ـ متنعمان و برخورداران از نعمتهای باطنی، پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحانند و غالب آنان از نِعَم ظاهری بهره مند نبوده اند.
بحث ادامه دارد.....
دفتر چهل هفتم
اجمال نوشتار دفتر جلسه قبل:
سالک بعد از مسألت و درخواست (صراط مستقیم) از خداوند رحیم در آیه ششم، مجددا در آیه هفتم ، ضمن تاکید بر درخواست گذشته، مصداق اکمل و اتم پویندگان صراط مستقیم را مسألت می نماید《 صِرَاطَ الَّذینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوب عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ 》راه کسانی که به آنان نعمت داده ای و بر آنان نه غضب نمودی و نه گمراه هستند.
در ادامه بحث دو پرسش مطرح شد.
یک _نعمت یافتگان چه کسانی هستند؟
دو_نعمتی که به آنان عطا شده کدام است؟
با استناد به قران در پاسخ به پرسش اول گفتیم آنان چهار گروه هستند 1__ انبیاء ،2__ صدیقین 3__شهیدان 4_ صالحان،
آنان جملگی رفیقانی هستند با این خصوصیات که هم بلد راه اند و هم پویندگان راه، و در دلسوزی هم سفران بی نظیرند ، بگونه ای که از افتان و خیزان آنان خسته و دلسرد نمی شوند و دست از محبت بر نمی دارند .
اما اربابان عقول تفسیر، در پاسخ تفصیلی به پرسش دوم گفته اند؛
بنا بر دلایل و شواهد قرآنی نعمت مطلوبی که در سوره حمد در خواست شده، نعمت ظاهری نیست.
این دلایل به اختصار عبارت است از:
1 ـ قرآن کریم از سویی نعمتهای ظاهری همانند مال و فرزندان را زینت زندگی دنیا می داند: 《المال والبنون زینه الحیاه الدنیا》
و از سوی دیگر کاربُرد آنها را به زندگی دنیا منحصر می کند: 《یومَ لا ینفع مالٌ ولا بنونَ《
. از جمع این دو آیه بر می آید که آنچه ره توشهی سلوک و عامل وصول سالکان کوی حق است، نعمتهای باطنی الهی است.
2 ـ متنعمان و برخورداران از نعمتهای باطنی، پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحانند و غالب آنان از نِعَم ظاهری بهره مند نبوده اند.
3 ـ عامل مغضوب شدن و ضلالت کسانی که در برابر نعمت یافتگان قرار گرفته اند، همان نعمتهای ظاهری است.
قرآن کریم سرّ طغیان گروهی از کافران را در برخورداری از مال و فرزند می داند: 《أنْ کان ذامالٍ وبنینَ إذا تُتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأوّلین》
. همچنین به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: 《وذرنی والمکذبین أُولِی النَعْمه ومهّلهم قلیلاً》
. نیز از نعمتی سخن می گوید که انسان را به اِعراض و استکبار می کشاند: 《إذا أنعمنا علی الإنسان أعرض ونأی بجانبه》
و قوم بنی اسرائیل را با این که نعمتهای فراوانی به آنان داده شده بود: 《یا بنی إسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمتُ علیکم》
ذلیل و مغضوب معرفی می کند: 《ضُربت علیهم الذلّه والمسکنه وباؤوا بغضب من الله》
. دربارهی برخی از هلاک شدگان نیز می فرماید: از نعمتهای فراوانی بهره مند بودند: 《واترکِ البحر رَهْواً إنّهم جندٌ مغرقون کم ترکوا من جنات وعیون وزُرُوعٍ ومَقامٍ کریم ونَعمهٍ کانوا فیها فاکهین》
بنابراین، نعمت مادی که انسان را به خود مشغول می سازد، یا فتنه و ابتلا (عامل آزمون) است و یا عذاب الهی و در نتیجه راهزن است، نه راهگشا و
نمی تواند دستمایه و ره توشهی سلوک به سوی خدا باشد.
پس از شواهد گذشته به خوبی روشن می شود که در (أنعمت علیهم) سخن از نعمتهای معنوی و باطنی است که به پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان نیز عطا شده است و قرآن کریم در موارد گوناگون آنها را بیان می کند.
بحث ادامه دارد....
دفتر چهل هشتم
خلاصه مطلب جلسه قبل:
در پاسخ به این پرسش که نعمت یافتگان، آنان که به عنوان روندگان صراط مستقیم ، الگوی نظری و عملی سالکان کوی دوست هستند چه کسانی هستند ؟
آنان انبیاء، صدیقین، شهیدان و صالحان هستند.
و در پاسخ به این سئوال که اینان از چه نعمتی برخوردارند که به این جایگاه رسیده اند؟
گفته شد؛ بهره آنان
نعمت باطنی و معنوی است و نه ظاهری و مالی .برای اثبات این مطلب سه دلیل بیان شد.
ادامه بحث:
نمونه و مصادیقی از نِعَم باطنی این گروه
الف: ولایت؛
در قرآن کریم هر جا «نعمت» به طور مطلق ذکر شده،
یعنی قرینه ای (مقالیه و یا حالیه) بر تعمیم یا اطلاق یا اختصاص نداشته باشد، مراد از آن «ولایت» است؛ مانند: 《الیومَ أکملتُ لکم دینکم وأتممتُ علیکم نعمتی》
. اِکمال دین و اِتمام نعمت در این آیهی کریمه، چیزی جز ولایت نیست. از این رو حضرت امام صادق (علیه السلام) در تبیین مصداقی از آیهی کریمهی 《ثمّ لتُسئلُنّ یومئذٍ عن النّعیم》
فرمود: ما از مصادیق این نعیم هستیم: 《نحن من النعیم》
و در برخی روایات آمده است که خداوند برتر از آن است که از شما دربارهی آب و نان سؤال کند، بلکه از ولایت می پرسد.
. ولایت نعمتی است که با وجود آن، همهی نعمتها در جایگاه خود می نشیند و بدون آن، به نقمت تبدیل می شود.
ب:
تأیید الهی؛ خدای سبحان به عیسای مسیح (علیه السلام) می فرماید: بیاد آور نعمتی را که بر تو و مادرت نازل کردم و آن نعمت، تأیید به وسیلهی روح القدس است: 《یا عیسی بن مریم اذکر نعمتی علیک وعلی والدتک إذ أیّدتُک بروح القُدُس》
. همین نعمت منشای معجزات و برکات فراوانی بود که از وجود حضرت مسیح (علیه السلام) به ظهور پیوست و آن حضرت دربارهی برکات وجودیِ خود می فرماید:
《وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ 》
و هر جا که باشم، خداوند مرا مایهى برکت قرار داده .
ج: اتّحاد؛ اختلاف و تشتّت در جامعه، از عذابها و بلاهای شکننده و وحدت از نعمتهای الهی است: 《واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرّقوا 》
واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم أعداء فألّفَ بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخواناً》
و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید.
بحث ادامه دارد....
دفتر چهل نهم
اجمال نوشتار جلسه گذشته:
بحث از راه یافتگان صراط مستقم بود ، اولا: اینان چه کسانی هستند؟به استناد قرآن انها؛ انبیا، صدیقین، شهداء و صالحان هستند.
ثانیا: سئوال شد آنها از چه نعمتی برخوردارند؟ پاسخ داده شد از نعمت معنوی و باطنی.
ثالثا: مبتنی بر ایات قرآن نمونه و مصادیق آن چهار گروه برخوردار از نعمت معنوی، که هم خود در صراط مستقیم هستند و هم دستگیر و راهنمای دیگران، را نام ببرید؟
1_ نعمت ولایت.
2_تایید الهی .
3_اتحاد.
پس مراقبت از نفس در مبتلا نشدن به بدی ها، و وادار کردن آن، به اطاعت و طاعت پروردگار، و رسیدن به مقام عبودیت و مورد انتخاب و تایید حضرت حق قرار گرفتن، و مامور به هدایت و ارشاد خلق شدن و همدلی و همراهی در بین آنان ایجاد کردن، و در این راه جان باختن، اینها همه ، نعمت و منتی است از طرف خداوند، که جز اوحدی از انسانها، نصیب همگان نمی شود ، اینان نه تنها خود در صراط اند بلکه چراغی روشن برای جویندگان حقیقت هستند.
نکته:
گاهی قرآن کریم سخن از آثار نعمتهای معنوی و باطنی دارد؛
مانند:
یک : دعوت به مبارزه؛
دعوت به مبارزه در برابر جبّاران ناشی از نعمتهای باطنی و خاص الهی است.
هنگامی که حضرت موسای کلیم (علیه السلام) به بنی اسرائیل دستور مبارزه، مقاومت و فتح سرزمین مقدّس را داد، گروهی گفتند: توان مبارزه و مقابله با عمالقهی جبّار را نداریم. تو و پروردگارت شهر را بگشایید تا ما به آن درآییم: 《یا قوم ادخلوا الأرضَ المقدّسهَ الّتی کتب الله لکم ولاترتدّوا علی أدبارکم فتنقلبوا خاسرین قالوا یا موسی إنّ فیها قوماً جبّارین وإنّا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فإنْ یخرجوا منها فإنّا داخلون ... فاذهب أنت وربّک فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون》.(موسى فرمود:) اى قوم من! به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرّر کرده وارد شوید و به پشت سر خود برنگردید که زیانکار مىگردید.(بنىاسرائیل) گفتند: اى موسى! تا وقتى که آنها (جباران ستمگر) در آن شهرند، ما هرگز وارد آن نخواهیم شد. پس تو و پروردگارت بروید (و با آنان) بجنگید، ما همانا همین جا نشستهایم.
ولکن دو نفر از خدا ترسان قوم که [مشمول لطف و نعمت خدا بودند]، گفتند: بر خدا توکّل کنید و به دشمن هجوم آورید تا پیروز شوید: 《قال رجلان من الّذین یخافون أنعم الله علیهما ادخُلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه فإنّکم غالبون وعلی الله فتوکلّوا إن کنتم مؤمنین》.دو نفر از مردانى که (از خدا) مىترسیدند و خدا به آنان نعمت (عقل وایمان و شهامت) داده بود، گفتند: از دروازهى شهر بر دشمن وارد شوید (و نترسید) پس چون که داخل شدید همانا پیروزید و اگر ایمان دارید بر خدا توکّل کنید.
. این آیهی کریمه، عامل شهامت این دو، در شوراندن مردم علیه ستمکاران را، همان اِنعام الهی می داند .
پس در قرآن گاهی سخن از خود نعمت معنوی برای اهل صراط است و گاهی سخن از آثار نعمت باطنی و معنوی اهل صراط است که در این بخش از نوشتار به یکی از آن ها (دعوت به مبارزه) اشاره کردیم.
بحث ادامه دارد...
دفتر پنجاهم
اجمالی بر آنچه گذشت:
گاهی قرآن سخن از خود نعمت معنوی دارد مثل نعمت ولایت، تایید الهی و اتحاد ؛
و گاهی سخن از آثار نعمت معنوی دارد، مانند (دعوت به مبارزه ).
که دو نفر در حمایت از حضرت موسی علیه السلام از مردم خواستند که نترسید و بر خدا توکل کنید و از دروازه ی شهر بر دشمن وارد شوید و یقینا پیروز خواهید شد. قرآن علت اقدام این دو نفر را برخورداری آنها از (نعمت الهی) می داند.
نتیجه ؛کسانی که از آثار نعمت الهی برخوردارند آنها نیز در صراط هستند و ما در نماز از خداوند می خواهیم که ما را نیز همانند آنان در چنین صراطی قرار دهد.
ادامه بحث :
دومین آثار معنوی که بعضا اهل صراط مستقیم بر خوردارند؛
رهایی از دوزخ؛
پس از استقرار بهشتیان و دوزخیان در جایگاههای خود، یکی از بهشتیان ابتدا دربارهی سرنوشت همنشین خود که از منکران معاد بود جویا می شود ، آنگاه خود به حال او اشراف یافته، چون او را در متن دوزخ می یابد به او می گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا نیز به هلاکت برسانی و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز بر اثر همراهی با رفیق بد در صف احضار شدگان به دوزخ بودم: 《قال هل أنتم مُطّلعون فاطّلع فَرَ اه فی سواء الجحیم قال تا لله إنْ کدتَ لَتُردینٍ ولولا نعمه ربّی لکنتُ من المحضرین》.
نعمتی که در قیامت انسان را از عذاب الهی حفظ می کند از نعمتهای ظاهری نیست؛ زیرا آن نعمتها به جهنّمیان نیز عطا شده و همان نعم باعث هلاکت آنان گردیده است. از این رو کسانی که بر اثر معاشرت با رفیقان تبهکار بر خود یا دیگران ستم کرده اند، در آن روز از شدّت ندامت دستهای خود را به دندان گزیده، می گویند: ای کاش با دوستان ناباب معاشرت نداشته، در دنیا دوستی و هم سفریِ پیامبر را برای خود بر می گزیدیم: 《ویومَ یَعَضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتّخذتُ مع الرّسول سبیلاً یا وَیْلَتی لیتنی لم أتّخذ فلاناً خلیلاً》
پس ؛ نماز گذار در سوره حمد ، و در آیهی 《اهدنا الصّراط المستقیم صراط الّذین أنعمتَ علیهم》، مسئلتِ همراهی با پیامبران را می کند که چشم دل بر آنان گشوده شده و حقیقت را آن چنان که هست می بینند و ما بینایی دل اهل صراط مستقیم را از خداوند طلب می کنیم.
بحث ادامه دارد.....
دفتر پنجاه یکم
خلاصه جلسه قبل:
دومین آثار معنوی اهل صراط مستقیم که قرآن از آن نام می برد،
/رهایی از دوزخ است/《لولا نعمه ربی لکنت من المحضرین》اگر نعمت پروردگار نبود، من در صف احضار شدگان به دوزخ بودم.
و همچنین گفته شد :نعمتی که موجب رهایی انسان از عذاب آخرت می شود، همانا نعمت معنوی است و الا همگان در دنیا از نعمت ظاهری بهره مند هستند.
بنابراین نماز گذار در سوره حمد و در آیه 《اهدنا الصراط المستقیم. .... 》مسالت همراهی با پیامبران را می نماید ، چرا که آنان از یک سو بهره مند از لطف خداوند هستند و از سوی دیگر با مراقبت از نفس ، با انجام تکالیف و اجتناب از محرمات، از چشم حقیقت بین بر خوردار شدند،
و ما از خداوند توفیق رسیدن به این مقام را طلب می کنیم .
سؤال:
سالکان صراط مستقیم در بهشت از چه نعمت مادی بر خوردار هستند؟
جواب:
نعمتها در بهشت برای سالکان صراط مستقیم به اختلاف درجات شان متفاوت است؛
برخی خالص و برخی مشوب. قرآن کریم در تبیین نعمتهای بهشتی می فرماید:
در بهشت چشمه های فراوان و گوناگونی است؛ برخی خالص و برخی مشوب. چشمه های ناب و خالص بهرهی مقرّبان است و سهم دیگران آمیخته ای از آنهاست: 《ویُسقَون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلاً عیناً فیها تسمّی سلسبیلاً》
؛ جام شراب بهشتیان آمیخته زنجبیل است که بهره ای از سلسبیل دارد و سلسبیل چشمه ای بهشتی است برتر از زنجبیل و چشمه های دیگری که متوسطان از آن می نوشند. در جای دیگر می فرماید: 《إن الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافوراً》
؛ نوشیدنی ابرار از جامی آمیخته با قطراتی از چشمهی کافور است ولی شراب خالصِ کافوری فقط بهرهی مقرّبان است.
همچنین می فرماید: 《إنّ الأبرار لفی نعیم علی الأرائک یَنظرون تَعرف فی وجوههم نضرهَ النّعیم یُسقون من رحیقٍ مختوم ختامه مِسْک وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون ومزاجه من تسنیمٍ عیناً یشرب بها المقرّبون》
؛ ابرار در میان نعمتهای الهی غوطه ورند. آنان در حالی که بر تختها تکیه زده اند، نظاره گر نعمتهای بهشتی اند. از رخسارشان طراوت و خرّمیِ نعیم بهشتی نمایان است. آنان را از شرابی سر به مُهر که با مِشک، مختوم شده سیراب می کنند و طالبانِ سبقت جوی باید در رسیدن به چنین نعمت نفیسی با یکدیگر به رقابت برخیزند و اَنْفاس خود را برای نایل ساختن نفوس خویش به چنین کالای نفیسی به کار برند. شراب این جام آمیزه ای است با قطراتی از «تسنیم» و تسنیم چشمه ای است که مقرّبان الهی از آن می نوشند.
بنابراین مقام مقرّبان بسی برتر از ابرار است؛ زیرا قطراتی از چشمه سار ویژهی آنان را در جام ابرار می ریزند .
نتیجه آنکه نمازگزاری را که هم، هدایت به صراطِ متنعّمان را می طلبد به تناسب مرتبه شان از این نعمتها برخوردار هستند، ممکن است به منزل ( مقربین ) راه یافته باشند که در این صورت از /شراب ناب/که قران از آن با عنوان (کافور) نام می برد، بهره مند می شوند،
و یا اگر به مقام و مرتبه (ابرار) رسیده باشند، از /شراب مشوب/ که شرابی از زنجبیل و سلسبیل است بهره مند می گردند.
بحث ادامه دارد...
دفتر پنجاه دوم
اجمال نوشتار جلسه قبل:
گفته شد؛ بنا بر آیات قرآن کریم، ره توشه معنوی اهل صراط عبارت بود از ولایت ، تایید الهی و وحدت.
و آیاتی چند از قرآن بیانگر آثار معنوی اصحاب صراط مستقیم همچون
یک_ دعوت به مبارزه ،
دو_ رهایی از دوزخ،
بودند.
اینان نیز همانند اهل صراط مستقیم که برخوردار از ولایت ، تایید الهی و وحدت، بودند، مورد توجه هستند،
و نماز گذار در سوره حمد با بیان این قسمت از آیه (صراط الذین انعمت علیهم) از خداوند می خواهد که او نیز همچون آنان باشد.
مطلب بعدی پرسش از برخورداری از چیستی نعمت های مادی اصحاب صراط مستقیم در بهشت بود.
پاسخ داده شد به حسب تفاوت در مرتبه و درجه ،همانند تفاوت در مرتبه ابرار و مقربین نعمت های آنان نیز متفاوت است.
بعضا همچون (مقربین ) هستند که شراب انان از (کافور) و خالص هست،
و بعضا همچون (ابرار) هستند ،مرتبه ایی پایین تر از مقربین ، و شراب اینان آمیخته ای از زنجبیل و سلسبیل است.
. نکته:
نماز گذاری که با بیان 《اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم》طالب هدایت به راه آنان است باید نه خود مجرم باشد و نه از تبهکاران جرم پیشه پشتیبانی کند.
چنانچه حضرت موسای کلیم (علیه السلام) می فرماید: 《قال ربِّ بما أنعمتَ علیّ فلن أکون ظهیراً للمجرمین》
؛ بار خدایا به پاس نعمتی که به من عطا کردی، پشتیبان تبهکاران و مجرمان نخواهم بود.
لذا حضرت عدم پشتیبانی از مجرمان را مرهون نعمتی می داند که خدای سبحان به او عطا کرده است و بر همین مبنی تمامی رهپویان و سالکانی که آرزوی هم سفری با پیامبران را در سر می پرورانند، 《یا لیتنی اتّخذتُ مع الرّسول سبیلاً》نیز می بایست نه خود مجرم باشند و نه از مجرمان حمایت و یا تن به تباهی دهند.
بحث ادامه دارد...
دفتر پنجاه سوم
خلاصه جلسه قبل
همچنانکه حال (مقربین)نسبت به حال (ابرار) در دنیا متفاوت است جایگاه آنان در برخورداری از نعمت های بهشتی نیز متفاوت می باشد،
/مقربین/ از چشمه سار (کافور) که شرابی است خالص می نوشند،
و لکن/ ابرار/از چشمه ی مشوب، آمیخته از زنجبیل و سلسبیل بهره مند خواهند شد.
یکی دیگر از ویژگی های پیامبران که اهل صراط مستقیم هستند،و خداوند این نعمت عظیم را به آنان عطا فرموده این است که، نه تنها خود مجرم نیستند، بلکه از هیچ جرم و جنایتی حمایت نمی کنند، و نماز گذار در بیان 《اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین انعمت علیهم 》از خداوند الحاق به این پیامبران با چنین خصوصیتی ، مسألت می نماید.
نکته:
در آیات آغازین سورهی مبارکهی حمد 《بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین و.... 》سخن از تحمید و خضوع در پیشگاه خدای سبحان است و در آیات پایانی آن《اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین.....》ْ درخواستِ همراهی با همسفرانی الهی، مانند پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان می باشد.
پس، خضوع و عرض ادب پیشین و اولین، زمینه ای برای طلب بعدی و آن همراهی و همسفری با آنان است.
نکته:
قرآن کریم مؤمنان را به همراهی با نیکان و اهل صدق فرا می خواند: 《کونوا مع الصادقین》
و درخواست همراهی با ابرار در مرگ را هم تعلیم می دهد: 《توفّنا مع الأبرار》.
ولکن شرط همراهی با ابرار در مرگ، همراهی با آنان در دنیا است ،
و گرنه آنان که در دنیا پیوندی با صالحان و ابرار ندارند، در مرگ و برزخ و قیامت نیز با آنان نخواهند بود.
نکته:
آیاتی که بیانگر ضرورت همراهی مومنان با پیامبران و دامنه آن را تعریف می کند؛
یک _ آیه 62 سوره نور است که همراهی مومنان در دنیا با رسول خدا را حضور در جنگ و جبهه های نبرد می داند،
و سوره فتح آیه 29 : که همراهی عبادی و همگامی سیاسی و نظامی یاران و همراهان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان کرده،و می فرماید:
همراهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افزون بر عبادت (رکوع، سجود، شب زنده داری) نسبت به یکدیگر رحیم و مهربان و در برابر بیگانگان شدید و با صلابتند.
و در ذیل آیه نیز هماهنگی و همراهی اقتصادی آنان را هم بیان می کند ، و آنان را به زرعی تشبیه می کند که جوانه، ریشه، ساقه، شاخه و محصولش را خود برآورده، در همهی شئون خودکفا هستند.
بنا براین همراهی با پیامبران ، صدیقان، شهیدان و صالحان در آخرت ، بشرط همراهی با آنان در دنیا است .
ابعاد و شعاع این همراهی ، در عبادت فردی و اجتماعی ، در جنگ و جهاد ، در سیاست ، اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی، در مقابله با بیگانگان شدید و با صلابت بودن، در اقتصاد و تولید مولد بودن است.
پس، این همراهی و همگامی، تمام شئون حکومتی را در بر می گیرد.
بحث ادامه دارد...
دفتر پنجاه چهارم
مروری بر نوشتار قبل:
تکبیر و تحمید و عرض ادب صدر سوره حمد زمینه ی طلب جهت همسفری و همراهی با اهل صراط مستقیم بود.
و همچنین گفته شد ، همنشینی با ابرار در عالم برزخ و قیامت به شرط هم سفری با آنان در دنیا است .
و اینکه ، این همسفری و همراهی ، با پیامبران ، صدیقان، شهیدان و صالحان، شعاع وسیعی دارد ، هم مسائل سیاسی و عبادی را در می نوردد و هم حضور اجتماعی و اقتصادی را می طلبد .
اگر چه این دو (امام و ماموم) در دنیا ، صورتا از یک دیگر متمایز اند، ولکن در سیرت، بین شان مفارقتی نیست، و دلیل بر همراهی در عالم برزخ و قیامت یکنواختی و هماهنگی آن دو در سیرت است
نکته:
انسان های مغضوب و انسانهای ضال در آیه《غیرالمغضوب علیهم والضالین》:
اولا؛ تنها بر خوردار از این دو اسم و یا دو صفت نیستند، می توانند از اسامی و اوصافی دیگری غیر از( ضال ) و (مغضوب)هم بر خوردار باشند.
ثانیا؛ این دو، یعنی (مغضوبین) و (الضالین) دو گروه متفاوت و جدای از یکدیگر نیستند، بلکه هر منحرف از حقی، هم ضال است و هم به میزان ضلالتش مورد غضب الهی هم است.
البته کسانی که ضلالت شان مبتنی بر قصور و اشتباه باشد و نه از باب تقصیر و تعمد ، اگر چه ضلالت دارند، ولکن مورد غضب الهی قرار نمی گیرند. چون ضلالت شان تعمدی نیست.
نکته:
آنچه در بهشت یافت می شود، اعمّ از نوشیدنی و خوراکی، از هر کثاف زیانباری مصون است.
لیکن خلوص، صفا و ناب بودن آن مراتبی دارد و مراتب آن بر اساس خلوص ایمان، صفای اعتقاد و ناب بودن اعمالی است که مؤمنان در دنیا به آنها موفق شده اند و چون عقاید و اخلاق و اعمال اهل بیت (علیهم السلام) از هر نظر خالص بوده است، از این رو آنان از چشمهی تَسْنیم برخوردارند که مقداری از آن چشمه در شراب ابرار و اصحاب یمین مخلوط می شود.
نکته:
نعمت های ظاهری اگر همراه با نعمت معنوی و توفیق الهی نباشد ابزار مناسبی برای تحریک شهوت و غضب از یک سو و اِغوای وَهْم و خیال از سوی دیگر خواهد شد و شیطان با تسخیر قوای تحریکی و ادراکی افراد سست ایمان انها را به اسراف و طغیان کشانده و تباه می کند. از این رو مردان الهی از خداوند حسنات دنیا را طلب می کنند، چنانکه حسنات آخرت را هم می خواهند، نه هر گونه کالای دنیایی را
چنانچه امیر المومنین علی علیه السلام فرمود
《ما لعلىٍّ ولنعیم یفنی ولذّهٍ لا تبقی》علی را با نعمتی فانی شونده و لذتی از بین رونده چکار،
و یا فرمودند
《وکلّ نعیم دون الجنه محقور》
هر نعمتی پائین تر از بهشت، کوچک و بی اهمیت است.
پایان تفسیر سوره حمد
والحمد لله رب العالمین