درباره حسد
دفتر اول از حدیث پنجم
حدیث حسد
دَاوُدَ الرَّقِّیِّ عَنْ أَبی عَبْد اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی وَ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى ذَلِکَ وَ لَا تُتْبعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادی وَ مَنْ یَکُ کَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنِّی.
داود از امام صادق علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند؛
خدای عز و جل به موسی بن عمران فرمود ؛ ای پسر عمران به آنچه از فضل خودم، به مردم داده ام، حسد نورز، و خیره به آن نگاه نکن ، دل به آن نبند، و از خودت مواظبت کن، چرا که در واقع حسد کننده به نعمت من غضبناک است ، و از اینکه نعمت ام را بین بندگان تقسیم کردم ، ناراحت و رویگردان است، و کسی که چنین باشد نه من از او هستم و نه او از من است ،
حضرت امام خمینی در کتاب چهل حدیث، در شرح حدیث حسد، در معنی حسد و تقابل آن با غبطه ، می فرماید؛
حسد، حالتی است در نفس انسان، که خواهان از بین رفتن کمال و نعمت از دیگری است ،اعم از آن که ،کمال و نعمت، واقعی باشد و یا توهمی و خیالی ، و چه بخواهد، آن نعمت به او برسد و یا خواهان آن نباشد،
غبطه ؛ همانند حسد هست ولکن خواهان زوال و از بین رفتن آن نعمت، و یا کمال از دیگری نیست،
چون مراتب فهم و باور قلبی انسان ها که مبتلا به حسد و بر خوردار از غبطه هستند در نعمت و کمال متفاوت است ،بدین جهت در تعریف هر دو( حسد و غبطه)، (حقیقی و توهمی آن) آورده شد،
اگر حسود خدای نا خواسته در حد حیوانیت تنزل کرده باشد ، نسبت به انچه را که، در انسان، نقص شمرده می شود و در حیوان کمال، مثل خونریزی، حسد می ورزد ، و یا انسانی که از اخلاقیات افول و سقوط کرده است، بذله گویی و هرزه سرایی را کمال می داند، و ممکن است بر شخصی که بر خوردار از این صفت رزیله است حسد نماید ،
ایشان در ادامه بحث در اقسام محسود، (کسی که به او حسد شده) و حسود (حسد کننده ) و حسد(بد خواهی و بد خواستن)
می گوید؛
گاهی مصداق محسود ،/ کمالات عقلیه/ است ،مثل عاقل و فهیم بودن به موضوعاتی از قبیل علم به خداوند و ملائکه الهی ، انبیاء، و...و یا/ خصال حمیده/، مثل صداقت ، صریح الهجه ، امانت داری، راست گویی و .....و یا /اعمال صالحه/ مثل تهجد، دست در کار خیر داشتند، و....و/ اموری دیگر/ از قبیل مال و عنوان دکتر آیت الله و... و موقعیت اجتماعی و امثال آن ،
و یا مقابلات مواردی که ذکر شد، از قبیل جهل به توحید و نبوت و معاد و...که از/ نقصان عقلیه/است ، و دروغ که از/ خصلت های رذیله/،پرخوری ، از/ اعمال زشت/،و امور دیگر مثل فقر و استضعاف و زور گیر اهل فرصت و فرصت طلب و...
بحث ادامه دارد....
دفتر دوم از حدیث پنجم
حدیث حسد
حضرت امام خمینی در کتاب چهل حدیث ، در شرح حدیث حسد، بعد از تعریف آن، و بیان تفاوت و تمایز نعمت و کمال حقیقی، از توهمی ،که در معنی حسد آمده بود ، و هم چنین اقسام حسود به کمالات عقلیه و خصال حمیده و مناسک و اعمال صالحه و امور دیگر از قبیل مال و ثروت و مقام و شهرت و .. ..و بیان مقابلات هر کدام، از توهم نعمت و کمال،
حال در تقسیم حال حسود (حسد کننده) به اختلاف سبب ،از قول مرحوم مجلسی ،
می فرماید
گاهی دلیل بر حسد
1 _ عداوت و دشمنی است،
2_تعزز؛ بدین معنی که ،حسد کننده گمان می کند که محسود ،به دلیل نعمت و یا کمالی که دارد ،بر او تکبر و فخر می نماید، و حاسد توان تحمل این فخر و تکبر را ندارد، پس حسد کند ، و زوال آن را بخواهد.
3_کبر؛خود بزرگ بینی حاسد ، ( حسد کننده)، مانع قبول و پذیرش نعمت و کمال برای دیگری است، پس حسد کند.
4_تعجب؛ حسد کننده از وجود این نعمت و کمال در این شخص تعجب کند ، و زوال آن را بخواهد،
چنانچه قرآن از قول حاسدان خبر می دهد (ما انتم الا بشر مثلنا)/شما جز بشری همانند ما نیستید/و یا گفتند (انومن لبشرین مثلنا)/آیا ما به دو انسان همانند خودمان، ایمان آوریم/پس تعجب کردند از اینکه کسی همانند خودشان باشد و به مرتبه رسالت برسد، پس حسد کردند و خواهان زوال بودند.
5_خوف؛ شخص حسد کننده می ترسد اگر این نعمت در آن فرد باشد مزاحم مقاصدش بشود، پس حسد کند.
6 _ حب ریاست؛ استقرار و استمرار ریاست منوط است به نبود شخصی هم تراز با او، و لذا اگر گمان هم ترازی به شخصی برد، حسادت کند ،و زوال آن را طلب نماید.
7 _ خبث طینت؛ حسد کنند ذاتا نمی تواند وجود نعمت و کمالی را ببیند و بپذیرد پس حسد کند.
ولکن امام راحل، دلیل بر حسد را، تنها، یک چیز می داند ، و آن (ذل نفس) /ذلت و خود کم بینی در نفس/است،
بر خلاف کبر که خود بزرگ بینی دلیل بر آن است،وقتی انسان در خود کمالی را دید و دیگری را فاقد آن کمال ، در نفس او یک حالت عزت و سربلندی و سرکشی پیدا می شود، و تکبر می کند،
ولکن ، وقتی در غیر کمال و یا نعمتی را دید، و در نفس او، یک حالت ذلت و شکست رخ دهد ، که اگر بر خود مواظبت نکند و نفس را اصلاح نفرماید ،مبتلا به حسد می شود ، و حتی ممکن است بر کسی که، همانند او، و پایین تر از او ، در کمال و نعمتی است ، هم، حسد کند ، پس حسد نتیجه خود کم بینی، و احساس ذلت است ،
پناه بر خدا از چنین احساسی که برای انسان چه مصیبت ها که به بار نمی آورد .
بحث ادامه دارد.....
حدیث حسد
حضرت امام خمینی در کتاب چهل حدیث ، در شرح حدیث حسد ، بعد از تعریف حسد که فرمود،( حالتی است در نفس انسان ، که خواهان از بین رفتن کمال و نعمت از دیگری است چه آن کمال و نعمت واقعی باشد و یا توهمی) و بیان تفاوت، نعمت واقعی از توهمی ، و همچنین تشریح اقسام محسود و اسباب هفتگانه حسد حسود، از نگاه علامه مجلسی ،
ایشان برخلاف مرحوم مجلسی دلیل بر حسد را، ( ذلت و خواری و خود کم بینی )می داند و آنچه را که مجلسی دلیل بر حسد می داند امام انها را در آفات حسد متذکر می شود،
و می فرماید ؛
1_ حسد از مرض های نابود کننده قلب و خود منشاء امراض و مفاسد عملی بی شمار است ، چنانچه در تقابل بین غضب و حسد گفته اند؛ خطای فعلی و قولی از روی غضب بخشیده شود، ولکن، همانا ، حسد ایمان را می خورد ،چنانچه آتش هیزم را،
این بیان که دلالت بر خاموشی نور ایمان دارد بر خباثت عظیمه این رذیله هم تاکید می کند،چرا که این صفت آنچنان قلب را تنگ و محزون می کند که آثار آن در تمام مملکت بدن ظاهر شود، و به تصرف خود در آورد، و هرچه حسد فزونی یابد ، نور ایمان ضعیف تر گردد.
2 _ از دیگر مفاسد حسد، غضبناک شدن بر خدا و ولی نعمت ، و همچنین بر نتافتن تقدیرات الهی است،
3_ سومین افات حسد فشار و تاریکی قبر است، چرا که تنگی و وسعت قبر منوط به شرح صدر و فقدان آن است،و حسد قلب را تنگ و تاریک کند .
ایشان در ادامه بحث، در تفاوت حسود و مومن،
می فرماید ؛
1_مومن به خداوند خوش بین و از تقسیم نعمت ها بین بندگان راضی است.
ولکن حسود نسبت به خداوند غضبناک ، و از تقدیرات الهی نسبت به بندگانش رو بر گردان است،
2_ مومن بدی مومنین را نمی خواهد و آنها را عزیز میدارد
ولی حسود خلاف آن را اراده می کند.
3_ بر قلب مومن حب دنیا غلبه نکرده است،
ولکن حسود، از شدت حب به دنیا، گرفتار حسد شده
4_ حزن و خوف مومن تنها از خداست،
در حالی که حسود خوف اش از محسود است .
5_ مومن گشاده رو و خوش چهره است
و حسود درهم و عبوس ،
6_ مومن متواضع ولی حسود در غالب اوقات متکبر،
ای عزیز بدان ، هیچ سرزمین و آسمانی به وسعت قلب مومن برای تجلی حضرت حق نیست ،(لا یسعنی ارضی و لا سمایی بل یسعنی قلب عبدی المومن) پس با این رذیله، و صفت زشت حسد، قلبت را تیره و تار نکن ، و از حضور حضرت حق محروم نشو (و من یک کذالک فلست منه و لیس منی ) /کسی که از من رو بر گرداند ، نه من از او هستم ، و نه او از من است /،
نمی فهمیم این براءت حق تعالی از ما، چه مشکلاتی و سختی هایی به همراه دارد ، کسی که از ولایت حق خارج شد ، و از زیر پرچم ارحم الرحمن خارج گردید ، دیگر برایش امید نجات نیست، و از شفاعت شفیعان نصیبی نخواهد داشت، و ریسمان مودت بین او و خداوند گسسته خواهد شد، این چه بلایی بود که بر سر خودمان آوردیم ، هر چه انبیاء و اولیا فریاد زدند و خواستند ما را از خواب بیدار کنند ،نشد ، و بر غفلت ما روز به روز افزوده وشقاوت ما زیاد شد، پناه می بریم به خدای ارحم الراحمین از وجود چنین صفت ایمان سوز.
بحث ادامه دارد.....
دفتر چهارم از حدیث پنجم
حدیث حسد
امام خمینی در کتاب چهل حدیث ، در شرح حدیث حسد، بعد از بیان آفت های حسد، از قبیل 1 _ خاموش شدن نور ایمان،
2 _ غضبناک شدن بر خداوند، و بر نتافتن تقدیرات الهی ،
3 _ فشار و تاریکی قبر،
و همچنین، بیان شش تفاوت، بین مومن و شخص حسود،
فرمودند؛
تیر کردن قلب با حسد یعنی محرومیت از رحمت الهی و انقطاع از شفاعت شفیعان (من ذالذی یشفع عنده الا باذن) وقتی این پیوند بین بنده با مولایش گسسته شد دیگر هیچ امیدی جهت خلاصی از این بند نیست و پناه بر خدا از چنین فرجامی.
ایشان در ادامه می فرماید
آنچه از افات ذکر شد ،مربوط به خود حسد است ،اما اگر از حسد، خلق فاسد دیگر و یا عمل باطلی صادر شد مثل کبر و یا غیبت و نمیمه و فحش و ایذا، هر کدام از اینها عواقب و پیامد های خاص خودش را دارد،
پس قدری تفکر کن چیزی که این قدر مفاسد دارد علاج آن لازم است، در حالی که حسد تو برای محسود ضرری ندارد ،نه تنها نعمت از او ذایل نمی شود ، بلکه برایش نفع دنیوی و اخروی دارد، چرا که از یک سو نعمت از کف نداده و از سوی دیگر تو در عذاب هستی و این خود نعمتی است مضاعف برای او، و اگر تو از این نعمت بودن با خبر باشی باز برایت عذاب دیگر است، و این نعمت و عذاب ادامه یابد ،و تو هم ،دائما در رنج و عذاب خواهی بود.
ایشان ،جهت تشویق اصلاح نفس مبتلایان به رذیله و حسد ،
می فرماید؛
گمان نکن این رذایل نفسانی و اخلاقی زوال پذیر نیست ، اینها خیال خام است که نفس اماره و شیطان القاء می کند، می خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد ، انسان تا زمانی که در دنیا و دار تغییر و تبدل زندگی می کند با اراده راسخه و استمداد از خداوند می تواند اوصاف و اخلاق خود را تغییر دهد ،البته شدت و ضعف در تغییر منوط به شدت و ضعف صفات است ، اگر همچون نهال نورسی باشد که ریشه ندوانیده ، و متمکن در زمین نشده باشد ، کندن آن سهل است ،ولکن اگر مثل درخت کهنسال باشد، زحمت کندنش زیاد است،
بنا بر این ای عزیز ؛ اولا مگذار مفاسد اخلاقی و عملی این شجره خبیثه مثل حسد در مملکت وجودت ریشه بدواند، کنترل و مراقبت آن خیلی راحت تر و کم زحمت تر خواهد بود از اینکه بعد ورود و ریشه دواندن بخواهی قطع و خارج کنی ، این بسان مقابله با دشمن است ، اگر اجازه ورود و تصرف قلعه و بارو ندادی ، دفع آن آسانتر باشد ، اما اگر ورود کرد و شروع به تصرف کرد هر چه تعلل کنی کار سخت تر میشود ، چرا که قوا ی داخلی رو به نقصان است.
امام راحل به نقل از استاد خود مرحوم شاه آبادی روحی فداه می فرمایند؛ تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است بهتر می توان در مقابل مفاسد اخلاقی قیام کرد و به وظایف انسانی عمل کرد نگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری فرا رسد که موفق شدن در آن حال مشکل باشد ، پس انسان عاقل گرد مفاسد نمی گردد و خود را آلوده نمی کند و اگر خدای نخواسته وارد شد هر چه زودتر در صدد اصلاح بر می آید و نمی گذارد ریشه کند، و اگر ریشه کرد با هر زحمت و مشقتی است ریشه آن را می کند که مبادا به ثمره برزخی و آخرتی برسد و میوه تلخ و ناگوارا به بار آرد.
بحث ادامه دارد.....
دفتر ششم از حدیث پنجم
حدیث حسد
حضرت امام در کتاب چهل حدیث، در شرح حدیث حسد ، و بیان ریشه های علمی حسد فرمودند؛
همگان اعم از عارف و متکلم و حکیم هر کدام بر مسلک و روش و بیان خود، در این قول متفق اند که، انسان محدود به زمان و مکان و قائم به قدرت لایزال ، توان بر فهم تمام حقایق و مصالح عالیه نظام خلقت، جز به جز را ندارد ، اگر چه هر کدام از علما به مقتضای علیم و حکیم و عادل بودن خداوند ،می دانند و می فهمند که جهان عینی در توسعه کمالات و تقسیم نعمت به تمامی مخلوقات ،از عالی ترین هست و مطابق نظام علمی می باشد و شر هر موجودی، شر محض نیست، بلکه راه و دلیلی است، برای وصول به کمال،
و چون ، این ظرف دل و آلوده به غبار معصیت، برهان علمی عقل و فهم ذاتی و فطری بشر را توان پذیرش نیست، پس بر وجود نعمت بر دیگری حسد کند، و نعوذ بالله تکذیب ان ذات بی همتا و یا صفتی از اوصاف او نماید.
حضرت امام راحل در چگونگی خروج عملی از حسد و درمان نفس از این درد ایمان سوز ، می فرماید؛
اگر چه نفس به اذیت و توهین و دشمنی با او (محسود) تشویق می کند، و مفاسد و بدی های او را بر ملا و افشا می کند ولکن تو بر خلاف میل نفس به او ترحم کن ، تجلیل و بزرگش بنما و زبان را به ذکر خیرش وادار کن، اگر چه در بدو راه بر تو سخت ،و غیر واقع است، ولی به جهت اصلاح نفس ، و رفع این رذیله تا رسیدن به حقیقت و بر طرف شدن تکلف ،باید ادامه داد .
تفهیم این معنی به قلب، که این شخص بنده خداست و شاید خداوند به او نظر لطف داشته، که او را چنین نعمت داده ، در رفع تکلف تعریف و تمجید و بزرگداشت ضروری است، خصوصا اگر حسادت نسبت به اهل علم باشد، که قبیح تر و عاقبت عداوت با آنان، سخت تر خواهد بود.
پس ای عزیز؛ اگر چیزهایی که باید موجب محبت و خضوع تو شود، به خشم و بی قراری و توهین و تکذیب تبدیل گشته ،بداند ،که شقاوت بر او چیره شده و ظلمت بر باطن راه یافته، و باید در صدد اصلاح نفس از طرق علمیه و عملیه برآید، و بداند که اگر در صدد ایجاد محبت بر آمد، زود موفق شود، چرا که نور محبت بر ظلمت و کدورت غالب باشد، و خدای تعالی وعده فرموده که مجاهدان را هدایت ،و با الطاف خفیه اعانت نماید، (انه ولی التوفیق و الهدایه)
بحث ادامه دارد.....
دفتر پنجم از حدیث پنجم
حدیث حسد
امام خمینی در کتاب چهل حدیث، در شرح حدیث حسد بعد از بیان آفت های حسد؛ و تفاوت مومن و حسود ، در تشویق اصلاح مبتلایان به حسد فرمودند؛
از القائات شیطان و نفس اماره، زوال ناپذیری رذایل نفسانی و اخلاقی است، در حالی که دار دنیا، دار تغییر و تبدل است و تا زمانی که در این خانه به سر می بریم می توانیم با استعانت از خداوند و اراده جازم ، ریشه فساد را از سرزمین دل بکنیم،
امام راحل خطاب به جوانان فرمودند؛ تا توان و نشاط جوانی باقی است بهتر می توان با انجام وظایف انسانی و دینی ، در برابر مفاسد اخلاقی قرار گرفت، و مانع ورودش به سرزمین دل شد، و اگر به غفلت ورود یافت باید به سرعت دفع کرد.
حضرت امام در فصل بیان ریشه فساد های اخلاق می فرماید؛
چنانچه قبلا به سمع و نظر رساندیم کانون و محل استقرار ایمان قلب است ، در حالی که جلوس علم در خانه عقل است،
و اگر در جانی مفاسد اخلاقی و اعمالی رویت شد ، دلیلش بی خبری قلب از ایمان است، چه بسا عقل از برهان و اخبار انبیاء، فهم معنی کند ولکن به سمع و باور دل نرساند، چنانچه حکیم ، و عارف ، و متکلم ، هر کدام با بیان خود اعتراف به این حقیقت دارند که چون انسان ذاتا محدود به حد است، پس عقل و فهم او نیز محدود به حد خواهد بود و نتواند فهم مصالح جز به جز عالم را بنماید، ولکن بنحو کلی می فهمد که
جهان موجود و عینی در بسط و توسعه کمالات و تقسیم نعمت بین تمامی موجودات از عالی ترین و زیباترین است ،و خالی از هر نقص و مطابق نظام علمی می باشد ، و اگر به حسب ظاهر شری در موجودی رویت شد باز به جهت وصول به کمال است ، و چون برهان و سخن حکیم و عارف و متکلم در بند هوای نفس و گرفتار در دام حسد، از حد قیل و قال فراتر نرفته و به جان نرسانده ، زبان به اعتراض و خدای نکرده به تکذیب باز می کند ، و زوال نعمت از غیر را آرزو می نماید، در حالی که کینه صاحب خانه را هم در دل دارد،
پس باید به قلب می فهماند که حق تعالی از روی صلاح و مطابق با عدالت این نعمت را نصیب او کرده و اگر نمی تواند بپذیرد و خودش را اصلاح کند، و خواهان زوال آن نعمت است بداند که فقط در زبان ایمان دارد، چرا که ایمان با حسد در تنافی است، تو اگر او را عادل می دانی ، تقسیم او را هم عادلانه باید بدانی ، چنانچه در روایت آمده است ؛ (حسود از قسمت هایی که بین بندگانم کرده ام رو برگردان، و از نعمت های من غضبناک است،)
این در حالی است که قلب فطرتا در مقابل قسمت عادلانه خاضع ، و از جور و تجاوز فطرتا گریزان است، و این فهم ذاتی انسان و فطرت الهی او است، و اگر خدای نخواسته در تقسیم نعمت شک کردی، در واقع به عدالت خدا شک نمودی،
ایشان در ادامه می فرماید؛
هیهات که ایمان ما ناقص است و مطالب عقلی برهانی از حد عقل و ادراک به حد قلب وارد نشده و ایمان به گفتن و شنیدن و خواندن و بحث و قیل و قال نیست ، خلوص نیت می خواهد ، خدا جو، خدا یاب است؛ معارف طلب، معارف جو است (من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی و اضل سبیلا)/ هر کس در این جهان نا بینا بوده باشد ، در آخرت نیز نا بینا و گمراهتر خواهد بود/(و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور)/هر که خداوند برای او نوری قرار نداده ، هیچ نوری برای او نیست/
بحث ادامه دارد....
دفتر هفتم از حدیث پنجم
حدیث حسد
حضرت امام در کتاب چهل حدیث ، در شرح حدیث حسد و در بیان خروج علمی از حسد، فرمودند ؛
انسان را توان فهم تمامی حقایق از جمله چرایی و چگونگی تقسیم نعمت در بین بندگان نیست، و لکن اجمالا به حسب صفت عدل خداوند، می داند که به کسی ظلم ننموده و هر چیزی در جایگاه خود مستقر کرده است و هر آنچه لایق آن بوده را دریافت نموده و اگر در این بین نقصی وجود دارد به حسب ظاهر است ، و الا کمالش بدان برنامه ریزی شده است،
ایشان در نگاه عملی برای برون رفت از حسد فرمودند؛
خود خواهی نفس مانع از تجلیل و بزرگداشت شخص محسود است ولکن به جهت اصلاح نفس و رفع این رذیله در مقابل خود خواهی نفس، با استعانت از خداوند ، باید مقاومت کرد، و به باور خود رساند، که این شخص ،چون تو ، بنده خدا است و شاید به دلیلی از این نعمت بهره مند شده است، تو با حسادتت کاری از پیش نمی بری که بماند، که خود را هم نابود کرده ای، پس، چه خوب است تسلیم رضای حق شوی ،و دست از این لجاجت بر داری، و دامن خود را بیش از این آلوده نکنی.
حضرت امام در فصل پایانی، گریزی هم به حدیث (رفع) زده و می فرماید؛
اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند از امت من نه چیز بر داشته شده که یکی از آنها حسد است ، نباید مانع از برخورد با این شجره خبیثه ایمان سوز و دین بر انداز شود ، چرا که ورودش در هر دلی منشاء فسادها شود چنانچه در خبر صحیح است که حسد ایمان را می خورد و آفت ایمان، حسد است، و خداوند از او اعلام برائت و دوری از خود نموده،
پس انسان از چنین امر مهمی نباید غفلت کند و بواسطه حدیث رفع مغرور گردد ، بنابراین باید در صدد اصلاح بر آید و شاخه های آن را بزند، و مانع نمو و ترقی آن شود ، و اگر در بین مراقبت و اصلاح زمان مرگ فرا رسید ، رحمت واسعه الهی شامل حالت گشته و به برکت و عظمت رسول اکرم (ص) مشمول عفو خواهید شد، انشاءالله.
ایشان در پایان بعد از متذکر شدن به این روایت که امام صادق فرموده است؛
سه چیز است که هیچ پیامبر و پایین تر از او از آن رهایی نیافته؛
1 _ اندیشه در وسوسه کردن مردم
2 _ فال بد زدن
3 _ حسد ورزیدن جز آن که مومن به حسد خود کار نمی کند
پاسخ می دهند یا؛
1 _ از باب مبالغه است بدین معنی که همواره مبتلایان به این صفت (حسد) زیادند و یا مبتلایان به این ترکیب سه گانه زیادند، و مقصود حقیقی مضمون کامل روایت نیست
2 _ یا آنکه مراد از حسد اعم از (غبطه) است بنحو مجاز، استعمال شده است، چنانچه قبلا گفته شد غبطه امر مطلوبی است،
چرا که انبیاء پاک و پاکیزه اند ، قلبی که آلوده به اخلاق زشت و ناپسند است نمی تواند دریافت کننده وحی و الهام باشد و مظهر جلال و جمال الهی گردد ، و راهبر خلق در وصال به مقصود باشد ،بنابر این یا باید روایت را توجیه کرد و یا به اهلش واگذار نمود. والسلام
پایان شرح حدیث پنجم
تفسیر سوره حمد
دفتر سی هشتم
خلاصه جلسه قبل:
معیت و هدایت خداوند دو نوع است:
یک_عام و مطلق
دو خاص و مقید
معیت و هدایت عام و مطلق خدا، شامل تمامی موجودات می شود .
معیت و هدایت خاص و مقید خدا ، تنها شامل مومنین و محسنین خواهد شد.
نماز گذار در نماز با بیان 《اهدنا الصراط المستقیم 》معیت و هدایت خاص را طلب می کند.
در فرق بین سبیل و صراط گفته شد:
(صراط )بر خلاف( سبل )تعدد پذیر نیست.
کسی که در صراط مستقیم قرار گرفت از امنیت و سلامت برخوردار است.
حرکت مبتنی بر قرآن و سنت یقینا به مقصد منتهی می شود.
ادامه بحث:
نکته:
صراط الهی هیچ گونه اعوجاجی ندارد و هیچ شیطانی را بدان دسترسی نیست، تا در آن تخلّف یا اختلافی پدید آورد. تخلف آن است که در یک سلسله، مثلاً، حلقه ای مفقود باشد و اختلاف آن است که به جای حلقهی اصلی، حلقه ای کاذب و بدلی قرار گیرد. مقاطع و حلقات صراط مستقیم از هر دو آسیب مصون است؛ یعنی نه حلقه های آن بریده و گسسته است و نه در جای حلقات اصیل آن، حلقه ای کاذب و بدلی نشسته است؛ ولی راههای انحرافی، مبتلای به هر دو آسیب یا دست کم یکی از آنهاست.
مصونیت صراط مستقیم از دستبرد شیطان، به روشنی در قرآن کریم آمده است. شیطان پس از رانده شدن، به خداوند گفت: 《ربّ بما أغویتنی لأزیِّنَنَّ لهم فی الأرض ولأُغوِیَنّهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلَصین قال هذا صراطٌ عَلَیَّ مستقیمٌ》
؛ خدایا چون مرا گمراه کردی زشتیها را در زمین برای انسانها می آرایم و همه را به کام گمراهی می کشانم، مگر بندگان مخلَص تو را که نسبت به آنان تزیین و اِغوا ندارم. انسان که زیبا پسند و گرفتار خواسته های دل است، فریفتهی این زیباییها شده، از حرکت به سوی خدا باز می ماند. خداوند سبحان در پاسخ فرمود: خود عهده دار حفظ این راه بوده، به دست تو نمی سپارم.
ممکن است شیطان، سالکانِ صراط مستقیم را مجذوب کرده، از راه باز دارد، اما هرگز توان دسترسی به اصل راه را ندارد؛ زیرا مصادیق صراط مستقیم در جهان عینی همان «دین»، «قرآن» و «پیشوایان معصوم» هستند و اینها از دسترس شیطان مصونند. در همین آیهی کریمه نیز جملهی (إلاّ عبادک منهم المخلَصین) اعتراف به عجز از دستبرد به صراط است؛ زیرا صراط مستقیم مسیر همان عباد مخلَص است.
پس، از طرفی شیطان را به صراط مستقیم راهی نیست و از سوی دیگر پیامبر و خدا بر صراطِ مستقیمند. خدای سبحان به رسول خود می فرماید: بر صراط مستقیمی: 《إنّک علی صراط مستقیم》
و کارهای خود را نیز بر صراط مستقیم معرفی می کند: 《ما من دابه إلاّ هو آخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراط مستقیم》
. بنابراین، انحراف مربوط به راهیان است، نه خود راه؛ آن هم راهیانی که به مرتبهی اخلاص 《إلاّ عبادک منهم المخلَصین》 نرسیده باشند وگرنه شیطان را به حریم پاک وجود مخلَصان راهی نیست.
بحث ادامه دارد.....
نظر شما :