حدیث کبر

۱۱ بهمن ۱۳۹۹ | ۱۲:۴۵ کد : ۵۶۹۰ احادیث
تعداد بازدید:۳۵۱۱
(کبر)عبارت است از یک حالتی در نفس که به واسطه آن بر دیگران بزرگی نماید. و بعضا علماء اخلاق، در کتاب های اخلاقی و امام راحل در ابتداء بحث بدان اشاره دارد، فرموده اند؛ از برای تکبر و متکبر شدن سه عنصر لازم است، اولا؛ فرد برای خود مقامی قائل شود، ثانیا، و برای دیگری مقامی تصور کند، و ثالثا، مقام خود را برتر از مقام  دیگری بداند و بدان احساس خوشحالی و آرامش نماید. اما (عجب) به معنی (خود پسندی) و (خود بزرگ بینی) است
حدیث کبر

دفتر اول از حدیث چهارم
               ( کبر)
عَن أبانٍ ، عَن حکیمٍ ، قال : سألتُ ابا عبدالله ، علیه السلام ، عن اَدْنَی الالحادِ . فَقالَ : اِنَّ الکِبْرَ اَدْناهُ .
حکیم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کمترین درجه الحاد چیست‌؟ فرمود: کمترین درجه آن کبر است.

امام راحل در کتاب چهل حدیث، ابتداء (کبر) را تعریف کرده و ارتباطی که (کبر)  با (عجب) دارد به تعریف عجب اشاره می نماید و هم چنین به بیان تفاوتی که بین آن دو می باشد.
می فرماید؛
(کبر)عبارت است از یک حالتی در نفس که به واسطه آن بر دیگران بزرگی نماید.
و بعضا علماء اخلاق، در کتاب های اخلاقی و امام راحل در ابتداء بحث بدان اشاره دارد، فرموده اند؛ از برای تکبر و متکبر شدن سه عنصر لازم است،
اولا؛ فرد برای خود مقامی قائل شود، ثانیا، و برای دیگری مقامی تصور کند، و ثالثا، مقام خود را برتر از مقام  دیگری بداند و بدان احساس خوشحالی و آرامش نماید.
اما (عجب) به معنی (خود پسندی) و (خود بزرگ بینی) است .
 در عجب مقایسه با دیگری در کار نیست، بلکه انسان به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتی عبادت ، خود را بزرگ می بیند و به عجب مبتلا می شود.
امام در ادامه می فرماید؛
(کبر) این صفت زشت و این رذیله خبیثه، فرزند و ثمره عجب است ، چرا که (عجب)  خود پسندی است و کبر بزرگی کردن بر غیر و عظمت فروشی است.
ایشان بعد از تعریف کبر و عجب و بیان تفاوت بین آن دو به این نکته اشاره می کند که ، بیان صفات نفسانیه اعم از نقص و کمال ، رذایل و فضایل، و تعریف هر کدام و فرق گذاشتن بین آن دو و یا ارتباطی که با یکدیگر دارند حقیقتا دقیق و مشکل هستند و دلیل بر اختلاف بین علما در تعریف هر کدام بدین جهت است و ما در این کتاب که بدنبال مفهوم شناسی نیستیم آن را به اهلش واگذار می کنیم و مقصد و مقصود خود را پی می گیریم .

بحث ادامه دارد....

 

دفتر دوم از حدیث چهارم
                ( کبر)
خلاصه جلسه قبل؛
امام رضوان الله علیه در شرح این حدیث ، ابتدا در تعریف (کبر) فرمودند؛
(کبر) عبارت است از یک حالتی در نفس که به واسطه آن بر دیگران بزرگی نماید.
بعد از تعریف (کبر)، عناصر سه گانه تکبر را مطرح کردیم .
و نیز گفته شد که در (عجب) ، بر خلاف (کبر) مقایسه خود با دیگران در کار نیست،
ادامه بحث؛
امام راحل در حدیث سوم از کتاب چهل حدیث خود ،که به بحث از عجب، می پردازد، قبل از بیان درجات عجب،
 می فرماید؛ اعمال آدمی بر دو نوع است ؛ قلبی و قالبی و بعبارتی جوانحی و جوارحی، و در ادامه
 می گوید؛ همچنان که صاحب خصال نیکو ممکن است مبتلا به عجب شود، صاحب خصال ناهنجار هم می تواند مبتلا به عجب گردد .
 بنابراین ایشان در شرح حدیث (کبر) همانند حدیث عجب می فرماید؛
از برای (کبر) همانند (عجب) شش  درجه است.
درجه اول و دوم؛ (کبر)به واسطه ایمان و عقاید حقه؛ و مقابل آن ، و کبر به واسطه کفر و عقاید باطله. 
بدین معنی که انسان می تواند نسبت به دیگری بواسطه تصوری که از برتری ایمان خود دارد تکبر بورزد.
و یا بواسطه برتری خود در کفر نسبت به دیگری تکبر نماید 
درجه سوم و چهارم؛
(کبر) بواسطه ملکات فاضله و صفات حمید،مثل (راست گویی)؛ و مقابل آن، (کبر) به واسطه رذایل اخلاقی و ملکات ناهنجار،مثل( دروغ گویی).
درجه پنجم و ششم ؛
(کبر) بواسطه مناسک و عبادات و اعمال صالحه ؛ و مقابل آن کبر به واسطه معاصی و سیئات افعال.
توضیح ؛ مثلا خود را برتر از دیگران  در انجام مناسک حج تصور کند و بدان تکبر نماید .
و مقابل آن؛مثلا در دزدی برای خود مقامی برتر از دیگری تصور نماید و بدان تکبر کند. 
ایشان با نگاهی دیگر (کبر) را به چهار درجه تقسیم می کند؛
اول: (کبر) به خدای متعال؛
دوم: (کبر) به انبیا و اولیا؛
سوم: (کبر) به اوامر خدای متعال؛
چهارم: (کبر) بر بندگان خدا.
می فرماید؛
(کبر) به خدای متعال از همه زشت‌تر و هلاک‌کننده‌تر است و در اهل کفر و مدعیان الوهیت پیدا می‌شود.
(کبر) بر انبیا و اولیا، در زمان خود آنان بسیار اتفاق افتاده و قرآن از آن خبر داده است که آن متکبران می‌گفتند: آیا به بشری مثل خودمان ایمان آوریم؟
(کبر) به اوامر خدا در اهل گناه پیدا می‌شود. مثلاً حج را ترک می‌کنند، چون پوشیدن لباس احرام و اعمال دیگر را بر خود روا نمی‌دانند. نماز نمی‌خوانند، چون سجده را با مقام خود مناسب نمی‌دانند. گاهی هم در اهل عبادات و اهل علم پیدا می‌شود، مثلاً اذان نمی‌گویند، حرف حق را از مثل خود یا پایین‌تر نمی‌پذیرند، تدریس علمی یا کتابی را با شأن خود مناسب نمی‌دانند، برای عده کم درس نمی‌دهند یا پیش ‌نمازی برای تعداد اندک یا مسجد کوچک را نمی‌پذیرند، هرچند رضای خدا در آن باشد.
و در ادامه می گوید؛
(کبر) بر بندگان خدا از همه بدتر و مفاسدش بیش‌تر است، به‌خصوص اگر نسبت به علمای دین و دانشمندان باشد. به خاطر این کبر، با فقرا مجالست نمی‌کنند و در مجالس و محافل و راه رفتن از دیگران جلو می‌افتند. این تکبر در همه طبقات رواج دارد. 

بحث ادامه دارد....

 

دفتر سوم از حدیث چهارم
               ( کبر)
اجمال جلسه گذشته:
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در شرح حدیث (کبر) فرمودند؛
اعمال آدمی بر دو نوع است قلبی و قالبی.
و افزودند؛ همچنانکه صاحب خصال نیکو می تواند مبتلا به (کبر) و (عجب) شود صاحب خصال زشت و ناهنجار هم می تواند مبتلا به (عجب) و (کبر) گردد.
ایشان فرمودند از برای (کبر)همانند (عجب) شش درجه است؛1_ (کبر) به واسطه ایمان و عقاید حقه 2_ (کبر) به واسطه کفر و عقاید باطله 3_(کبر) به واسطه ملکات فاضله و صفات حمیده  4_ (کبر) به واسطه رذایل اخلاقی و ملکات ناهنجار 5_(کبر) به واسطه مناسک و عبادات و اعمال صالحه 6_(کبر) به واسطه معاصی و سیئات افعال. 
 و همچنین اضافه کردند که برای کبر درجات دیگری هم هست؛
1_ (کبر) به خدای متعال؛
2_(کبر) به انبیا و اولیا؛
3_(کبر) به اوامر خدای متعال ؛
4_ (کبر)بر بندگان خدا؛ 
ادامه بحث؛
امام خمینی در ادامه تفسیرشان بر حدیث (کبر)، در فصل (سبب تکبر)، ابتداء به دلیل اصلی کبر و متکبر شدن انسان پرداخته و می فرماید؛ اگر چه برای متکبر شدن اسباب زیادی است ولکن تماما به این امر بر می گردد ،که اگر انسان کمالی را در خود توهم کند و آن را به حب نفس خود بی آمیزد، مبتلا به عجب می گردد  و وقتی هم به بلا عجب گرفتار آمد محجوب به حجاب می شود و نمی تواند  کمال دیگران را ببیند و بلکه در ذهن خود برای دیگری مقامی ناقص تر تصور نماید و مبتلا به تکبر این رذیله گردد.
امام خمینی در ادامه تفسیرشان بر حدیث (کبر)، در فصل (سبب تکبر)، ابتداء به دلیل اصلی کبر و متکبر شدن انسان پرداخته و می فرماید؛ اگر چه برای متکبر شدن اسباب زیادی است ولکن تماما به این امر بر می گردد ،که اگر انسان کمالی را در خود توهم کند و آن را به حب نفس خود بی آمیزد، مبتلا به عجب می گردد  و وقتی هم به بلا عجب گرفتار آمد محجوب به حجاب می شود و نمی تواند  کمال دیگران را ببیند و بلکه در ذهن خود برای دیگری مقامی ناقص تر تصور می نماید و در این صورت است که مبتلا به (کبر) شود.
ایشان در ادامه بحث شان در این فصل، طبقات جامعه از قبیل 1_ علما عرفان نظری 2_ حکما  3_اهل تهذیب و عرفان عملی 4_فقها و علما فقه 5_ اهل علم از سایر علوم (ریاضی، فیزیک، شیمی، و ....)  6_ غیر اهل علم از کسانی که اهل مناسک و عبادات هستند، را یک یک نام می برد و دلیل هر کدام بر تکبر و متکبر شدن را گوشزد می نماید.

بحث ادامه دارد...

 

دفتر سوم از حدیث چهارم
               ( کبر)
اجمال جلسه گذشته:
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در شرح حدیث (کبر) فرمودند؛
اعمال آدمی بر دو نوع است قلبی و قالبی.
و افزودند؛ همچنانکه صاحب خصال نیکو می تواند مبتلا به (کبر) و (عجب) شود صاحب خصال زشت و ناهنجار هم می تواند مبتلا به (عجب) و (کبر) گردد.
ایشان فرمودند از برای (کبر)همانند (عجب) شش درجه است؛1_ (کبر) به واسطه ایمان و عقاید حقه 2_ (کبر) به واسطه کفر و عقاید باطله 3_(کبر) به واسطه ملکات فاضله و صفات حمیده  4_ (کبر) به واسطه رذایل اخلاقی و ملکات ناهنجار 5_(کبر) به واسطه مناسک و عبادات و اعمال صالحه 6_(کبر) به واسطه معاصی و سیئات افعال. 
 و همچنین اضافه کردند که برای کبر درجات دیگری هم هست؛
1_ (کبر) به خدای متعال؛
2_(کبر) به انبیا و اولیا؛
3_(کبر) به اوامر خدای متعال ؛
4_ (کبر)بر بندگان خدا؛ 
ادامه بحث؛
امام خمینی در ادامه تفسیرشان بر حدیث (کبر)، در فصل (سبب تکبر)، ابتداء به دلیل اصلی کبر و متکبر شدن انسان پرداخته و می فرماید؛ اگر چه برای متکبر شدن اسباب زیادی است ولکن تماما به این امر بر می گردد ،که اگر انسان کمالی را در خود توهم کند و آن را به حب نفس خود بی آمیزد، مبتلا به عجب می گردد  و وقتی هم به بلا عجب گرفتار آمد محجوب به حجاب می شود و نمی تواند  کمال دیگران را ببیند و بلکه در ذهن خود برای دیگری مقامی ناقص تر تصور می نماید و در این صورت است که مبتلا به (کبر) شود.
ایشان در ادامه بحث شان در این فصل، طبقات جامعه از قبیل 1_ علما عرفان نظری 2_ حکما  3_اهل تهذیب و عرفان عملی 4_فقها و علما فقه 5_ اهل علم از سایر علوم (ریاضی، فیزیک، شیمی، و ....)  6_ غیر اهل علم از کسانی که اهل مناسک و عبادات هستند، را یک یک نام می برد و دلیل هر کدام بر تکبر و متکبر شدن را گوشزد می نماید.

بحث ادامه دارد...

دفتر چهارم از حدیث چهارم
               ( کبر)
خلاصه جلسه قبل:
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در ادامه شرح شان بر حدیث کبر در فصل (سبب کبر) فرمودند؛
اگر انسان برای خود کمالی را توهم کند و آن را به حب نفس بی آمیزد ابتدا مبتلا به عجب می گردد و اگر خود را در مقابل دیگری قرار دهد و برای او مقامی ناقص تر از آنچه خود دارد تصور کند مبتلا به کبر می شود.
ایشان بعد از ذکر طبقات اجتماعی خطاب به علماء عرفان که در بند کبر گرفتارند می گوید ؛
اگر چه خود را اهل شهود و از اصحاب قلوب و دارای سابقه حسنی می شمارند و بر دیگران لاف رفعت و عظمت می زنند و حکما و فلاسفه را قشری ، فقها و اهل حدیث را ظاهر بین می دانند و سایر مردم را چون بهایم و چرندگان تصور می نمایند و همه بندگان خدا به تحقیر و طعنه نظر اندازند و لاف از فناء فی الله و بقاء بالله زنند  و فریاد تحقق  خصال بر آورند، در حالی که این معارف، اقتضا خوش بینی به موجودات را می نماید و اگر این بیجاره بویی از معرفت الله برده بود به آنچه در پیرامون خود دیده بود که مظهر جلال و جمال الهی است تکبر نمی کرد ، در حالی که در بیان و کلام خود تصریح بر خلاف آن می نماید ، همه اینها به خاطر عدم ورود معارف، به قلب است ، این بیچاره به ایمان نرسیده دم از عرفان می زند ، از عرفان نظری بهره ای ندارد و از تحقق آن سخن می گوید.
امام راحل نسبت به گروه دوم یعنی حکما، که در بند کبر گرفتارند می فرماید؛
اینان خود را دارای برهان و علم به حقایق دانند و خود را از اهل یقین بالله و ملائکته و کتبه و رسله شمارند و به حقارت به سایرین نگاه اندازند و علوم دیگر را بحساب نیاورند، تمام بندگان خدا را در علم و ایمان ناقص دانند ، در قلب به آنها تکبر نمایند و در ظاهر هم با آنان، با نخوت و تکبر رفتار کنند در حالی که علم به مقام ربوبیت و فقر عالم امکان، خلاف آن را اقتضا می کند .
حکیم به دلیل برخورداریش از علم به مبداء و معاد می بایست دارای ملکه تواضع باشد.چنانچه لقمان برخوردار از حکمت، به نص و تصریح قرآن شریف، خطاب به فرزندش فرمود ؛
《وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ》./ و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی‌دارد/.

بحث ادامه دارد....

دفتر چهارم از حدیث چهارم
               ( کبر)
خلاصه جلسه قبل:
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در ادامه شرح شان بر حدیث کبر در فصل (سبب کبر) فرمودند؛
اگر انسان برای خود کمالی را توهم کند و آن را به حب نفس بی آمیزد ابتدا مبتلا به عجب می گردد و اگر خود را در مقابل دیگری قرار دهد و برای او مقامی ناقص تر از آنچه خود دارد تصور کند مبتلا به کبر می شود.
ایشان بعد از ذکر طبقات اجتماعی خطاب به علماء عرفان که در بند کبر گرفتارند می گوید ؛
اگر چه خود را اهل شهود و از اصحاب قلوب و دارای سابقه حسنی می شمارند و بر دیگران لاف رفعت و عظمت می زنند و حکما و فلاسفه را قشری ، فقها و اهل حدیث را ظاهر بین می دانند و سایر مردم را چون بهایم و چرندگان تصور می نمایند و همه بندگان خدا به تحقیر و طعنه نظر اندازند و لاف از فناء فی الله و بقاء بالله زنند  و فریاد تحقق  خصال بر آورند، در حالی که این معارف، اقتضا خوش بینی به موجودات را می نماید و اگر این بیجاره بویی از معرفت الله برده بود به آنچه در پیرامون خود دیده بود که مظهر جلال و جمال الهی است تکبر نمی کرد ، در حالی که در بیان و کلام خود تصریح بر خلاف آن می نماید ، همه اینها به خاطر عدم ورود معارف، به قلب است ، این بیچاره به ایمان نرسیده دم از عرفان می زند ، از عرفان نظری بهره ای ندارد و از تحقق آن سخن می گوید.
امام راحل نسبت به گروه دوم یعنی حکما، که در بند کبر گرفتارند می فرماید؛
اینان خود را دارای برهان و علم به حقایق دانند و خود را از اهل یقین بالله و ملائکته و کتبه و رسله شمارند و به حقارت به سایرین نگاه اندازند و علوم دیگر را بحساب نیاورند، تمام بندگان خدا را در علم و ایمان ناقص دانند ، در قلب به آنها تکبر نمایند و در ظاهر هم با آنان، با نخوت و تکبر رفتار کنند در حالی که علم به مقام ربوبیت و فقر عالم امکان، خلاف آن را اقتضا می کند .
حکیم به دلیل برخورداریش از علم به مبداء و معاد می بایست دارای ملکه تواضع باشد.چنانچه لقمان برخوردار از حکمت، به نص و تصریح قرآن شریف، خطاب به فرزندش فرمود ؛
《وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ》./ و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی‌دارد/.

بحث ادامه دارد....

 

دفتر پنجم از حدیث چهارم
               ( کبر)
اجمال بحث گذشته:
امام خمینی رضوان الله علیه در کتاب چهل حدیث و در ادامه شرح شان بر حدیث (کبر) ، در فصل (سبب اصلی کبر) به بعضی از طبقات اجتماعی، همچون علماء عرفان و حکما اشاره نمود و همچنین بیان مدعای اهل عرفا که مبتلا به مرض کبرند ، می گویند؛  حکما و فلاسفه از حقیقت معنی خالی هستند و سایر مردم همچون بهایم و چرندگان می باشند .
امام خطاب به انها می گوید؛ اینان می بایست به تمامی موجودات خوش بین می بودند و آنها را مظهر جلال و جمال الهی می دانستند .
ایشان ؛ دلیل این امر را،  خالی بودن قلب آنان  از معارف  می داند و می فرماید؛ 
این بیچاره به ایمان نرسیده دم از عرفان می زند، از عرفان نظری بهره ای ندارد ، از تحقق آن سخن می گوید.
ادامه بحث؛
امام خطاب به گروه سوم، یعنی کسانی که مدعی ارشاد مردم اند و خود را در تهذیب باطن موفق
می دانند و به کبر گرفتارند ، می فرماید؛
گاهی شخصی پیدا می شود که با تکبر با مردم رفتار می کند ، به علماء و فقها بدبین است ، به آنان طعنه می زند و آنان و پیروان شان را از اهل هلاکت می داند و چون آنها از علوم بهره ای ندارد علوم را خار طریق می دانند و اهل آن را شیطان راه سالک می شمارد.
امام در پاسخ به این گروه می گوید؛
آن چه  آنان در دعوی مقام خود می گویند، خلاف آن را می نمایانند ،
 می بایست آنان که هادی خلایق و ارشاد گر گمراهان هستند از چنین صفات ناپسند و هلاک کنند مبرا می بودند و از دنیا می گذشتند و محو جمال حق می شدند و بر بندگان خدا تکبر نمی کردند و به آنان بدبین نمی شدند و اینگونه قضاوت نمی نمودند.
امام راحل در ادامه بحث و  نسبت به گروه چهارم یعنی فقها ، عالمان فقه و حدیث و همچنین طلاب  که مبتلا به کبر هستند می فرماید؛
اینان مردم را تحقیر می نمایند و خود را مستحق همه گونه اکرام و تعظیم می دانند و می خواهند که همه مردم در برابر آنها تسلیم باشند و از انان اطاعت کنند و هرچه انها گویند چون و چرا ننمایند، دیگران بر آنچه  انجام می دهند پاسخ گو باشند ،  و لی خودشان پاسخ گو نباشند، جز خود و چند نفر معدود مثل خود را اهل بهشت ندانند ، اسم هر طایفه ای از هر علمی  به میان آید بر آنان طعنه زنند ، به جز علم خود ، سایر علوم را نادیده می گیرند و بدون آن که مطالعه ای داشته باشند و آن را به سنجش در آورده باشند طرد و رد نمایند و آن را اسباب هلاکت دانند و علماء و سایر علوم را از روی جهل و نادانی طرد کنند و چنین وانمود کنند که دیانتش موجب شده که این ها را تحقیر و یا توهین کنند .
ایشان در ادامه ی پندارهای غلط   آنان می فرماید ؛  علم و دیانت مبرا از این نوع اتهام زنی است چنان چه شریعت، قول به غیر علم را نهی و حرام نموده است ، این بیچاره بی خبر از دیانت و علم، خلاف قول خدا و رسول را انجام می دهد، اینکه آن را به صورت دین در آورده در حالی که همواره سیره علماء سلف خلاف آن بوده است. 

بحث ادامه دارد...

 

 

دفتر ششم از حدیث چهارم
              ( کبر)
خلاصه جلسه قبل:
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در ادامه شرح شان بر حدیث (کبر) حال هر کدام از طبقات اجتماعی ،1_ علما عرفان ، 2_حکما ،3_تصوف و اهل ارشاد ، 4_علما فقه و حدیث، که مبتلا به کبر شده اند را بیان کردند و اینکه  چه چیزی از آنها  انتظار می رفت و اکنون که به این بلیه گرفتار شده اند؟ چگونه رفتار می کنند.
ادامه بحث؛
ایشان در شرح حال گروه پنجم از علما در سایر علوم ، مثل ریاضی دانان و پزشکان و صاحبان صنعت ان مثل برق و مکانیک و غیره می فرماید؛
در بین انها تکبر فروشی بسیار است،
آنان گمان می کنند که حقیقت علم  نزد آنان است و نسبت به سایرین، به تحقیر نگاه کنند و در ظاهر و قلب، به مردم کبربایی می کنند ، اگر چه علم آنان چنین اقتضایی ندارد .
ایشان در ادامه بحث نسبت به غیر اهل علم، از کسانی که اهل مناسک و عبادت هستند می فرماید؛
بعضی از اهل مناسک و عبادت بسیار بر مردم تکبر نمایند و آنها را حقیر می شمارند و تحقیر کنند ، حتی علما را اهل نجات ندانند هر وقت از علم سخنی پیش آید گویند علم بی عمل چه فایده دارد؟ عمده عمل است؛ و به عملی که خود اشتغال دارند خیلی اهمیت دهند و به همه طبقات از روی کبر و عجب نظر کنند با اینکه اگر حقیقتا اهل عبادت و اخلاص بودند می بایست عمل شان آنان را اصلاح می کرد و یا نمازشان از منکر و فحشا نهی می نمود و معراج مومن می بود.
امام راحل خطاب به این گروه می فرماید؛
این آدم پنجاه سال نماز خوان و کسی که بر اعمال واجبه و مستحبه مواظبت می نمود اکنون به رذیله کبر ،که الحاد است و به عجب، که از فحشاء و منکر بزرگتر است مبتلا گشته و به شیطان و خلق او نزدیکتر گردیده است؛ نمازی که از فحشا نهی نکند و نگهدار قلب نباشد بلکه به واسطه کثرت آن قلب ضایع گردد ، نماز نیست ، نمازی که وقتی خیلی از او مواظبت کردی، ولکن تو را به شیطان و خاصهء او ، که کبر است نزدیک کند نماز نیست ، نه آنکه نماز چنین اقتضایی را دارد ، بلکه اینها کبر حاصل از علم و عمل است.

بحث ادامه دارد....

 

دفتر هفتم از حدیث چهارم
                 (کبر)
اجمال بحث:
امام خمینی در کتاب چهل حدیث و  شرح حدیث (کبر ) بعد از بیان حال علمای عرفان، حکما، تصوف و اهل منبر و ارشاد و همچنین علما فقه خطاب به گروه پنجم از علمای سایر علوم فرمودند؛
در بین این گروه تکبر زیاد باشد، اینان حقیقت علم را نزد خود می دانند و با تحقیر بر سایرین نگاه اندازند.
ایشان نسبت به گروه ششم، از اهل مناسک و عبادت کنندگان فرمودند؛
 این گروه از غیر اهل علم که مبتلا به کبر شده اند و علما را هم اهل نجات نمی دانند و هر وقت از علم سخنی پیش آید گویند علم بی عمل چه فایده دارد؟ و به عمل خود اهمیت فراوان می دهند و به همه طبقات از روی کبر و عجب نظر کنند .
ادامه بحث؛
ایشان در ادامه شرح و توضیح شان در حالات کسانی که مبتلا به کبر شده اند و از این گروه هایی که نام بردیم   نیستند، می گوید؛
و اما آنچه از غیر اینها حاصل شود برگشت کند به رویت یک نحو از کمال در خود و دیگران را فاقد آن دیدن .مثلا کسی که دارای نسب و حسب است بر کسی که فاقد آن است تکبر کند و یا کسی که دارای جمال و زیبایی است بر فاقد آن و یا طالب آن تکبر نماید و یا کسی که از انصار و قبیله و شاگرد بر خوردار است بر کسی که فاقد آن است تکبر نماید .پس سبب کبر در جمیع این موارد این است که اولا، انسان در خود کمال و یا کمالاتی را توهم کند و بدان مسرور شود و ثانیا، دیگران را فاقد این نوع از کمالات بداند؛
ایشان همچنان که در ابتدا بحث(کبر) و در (درجات کبر) اهل تکبر را شش  قسم کردند ، و بیان حال یکا یک آنها را نمودند، در اینجا هم اشاره می نمایند که ؛ صاحبان اخلاق فاسده و اعمال قبیحه نیز گاهی به غیر خود تکبر کنند چرا که آن چه در خود است را یک نحو از کمال می بینند.
امام راحل می افزاید ؛
صاحب صفت کبر ،گاهی به واسطه بعضی از جهات، از بیان ویژگی هایش خودداری می کند ، ولی این شجره خبیثه در قلبش ریشه دارد و لهذا  آثارش از او تراوش کند و اگر از حال طبیعی خارج شود مثل عصبانیت ، عنان از کف برود و شروع کند به اظهار بزرگی خود، به دارایی ها از قبیل علم و عمل و یا چیزهای دیگر،
و گاهی کبر خود را در اعمال ، ظاهر کند مثل آنکه از دیگران در ورود و خروج جلو افتد و فقرا را در مجلس خود راه ندهد و ترک مجالست با آنان نماید و برای خود حریم قرار دهد و در راه رفتن و نگاه کردن و یا جواب و سئوال نمودن با مردم تکبر کند .
ایشان به حسب آنچه را که محققین در بحث از کبر و درجه نازله آن گفته اند می فرماید؛
اگر انسان روی خود را از مردم بر گرداند و از آنها با این کار اعراض کند و یا بر آنها غضب نماید و یا عابد بر مردم عبوس کند و چین بر جبین اندازد و گویی از مردم پرهیز می کند و یا به آنها غضب نماید و بیچاره نمی داند که ورع در پیشانی و گردن کج کردن و یا سر به پایین انداختن و دامن جمع کردن نیست ؛ بلکه ورع در قلب است چنانچه پیامبر اکرم فرمودند ) تقوا این جا است) و اشاره به سینه خود نمودند.
و ایشان می افزاید؛  
گاهی کبر ظاهر شود در زبان او و به دیگران تفاخر و مباهات کند و تزکیه نفس نماید ؛ عابد در مقام تفاخر گوید من فلان عمل را کردم و دیگران را تنقیص کند و اعمال خود را بزرگ شمارد  و گاهی هم تصریح نمی کند ولی چیزی می گوید که لازمه اش تزکیه نفس است مثلا به دیگری گوید ؛ تو چه می دانی من فلان کتاب را چندین دفعه دیدم  و یا چندین سال در مجامع علمی بودم و اساتید و اساطین دیدم و یا زحمت ها کشیدم و کتاب ها نوشتم ، تصنیف و تالیف نمودم و همینطور.... 
پس در هر حال باید از شر نفس و مکاید آن به خدا پناه برد .

بحث ادامه دارد....

 

دفتر هشتم از حدیث چهارم
              ( کبر)
خلاصه جلسه گذشته:
امام خمینی رضوان الله علیه در شرح حدیث(کبر) و بعد از بیان حالات متکبرین از اصناف مختلف اجتماعی، بار دیگر تکبر را معنی نموده و می فرمایند؛
تکبر آن است که یک نحو از کمال را در خود  توهم کنی و دیگران را فاقد آن بدانی، مثلا کسی که دارای نسب و حسب است  بر کسی که فاقد آن است تکبر می کند و یا کسی که دارای جمال و زیبایی است بر فاقد آن و یا طالب آن تکبر می نماید و سایر موارد از قبیل انصار و قبیله و شاگرد و ....
امام راحل در ادامه فرمودند؛
صاحب صفت کبر ، گاهی به واسطه بعضی از جهات از بیان ویژگی هایش خود داری می کند ولی این شجره خبیثه در قلبش ریشه دارد و آثار از آن تراوش می شود و اگر عصبانی شود عنان از کف می دهد و اظهار بزرگی می نماید و دارایی های خود، از قبیل علم و عمل و یا موارد دیگر به رخ این و آن می کشد.
و نیز ایشان یاد آور شدند که؛
گاهی کبر در اعمال ظاهر شود مثل آنکه در ورود و خروج از دیگران جلو می افتد و یا فقرا را در مجلس خود راه نمی دهد و ترک مجالست با آنان را می نماید و برای خود حریم قرار می دهد.
و گاهی کبر در زبان ظاهر شود و بر دیگران تفاخر نماید مثلا بگوید ؛ من فلان عمل را کردم و عمل خود را بزرگ شمارد و دیگران را تنقیص نماید، اگر چه بحسب ظاهر تزکیه نفس می نماید و یا بگوید من فلان کتاب را چند دفعه دیدم و چندین سال در مجامع علمی بودم و یا اساتید دیدم و زحمت ها کشیدم .
و در پایان این فصل پناه می برند به خداوند، از شر نفس و از کید آن.
ادامه بحث؛
ایشان در ادامه بحث و در فصل (مفاسد کبر) 
می فرماید؛
این صفت زشت و ناهنجار، فی نفسه مبتلا به مفاسدی است و از او مفاسد بسیاری زاییده شود.
این رذیله انسان را از کمالات ظاهری و باطنی باز می دارد و بغض و عداوت تولید می کند و انسان را از چشم خلایق می اندازد و پست و ناچیز می کند و مردم را وادار می کند که با او معارضه به مثل کنند و او را خوار و تحقیر نمایند .
در حدیث آماده است که امام صادق علیه السلام می فرماید؛
(هیچ بنده ای نیست مگر آن که در سر او لجام و فرشته ای است که او را نگاه می دارد و وقتی که تکبر کند ، به او گفته شود که پایین بیا ، خدای تو را پایین آورد ).
بنابراین او همیشه در پیش خود بزرگترین مردم است و در چشم مردم کوچکترین آنها.
اگر تواضع نماید ، خدای تعالی آن لجامی که در سر اوست مرتفع فرماید و به او گوید، بزرگ شو ، خداوند تو را بزرگ و رفیع نماید.بنابراین او همیشه نزد خود کوچکترین مردم و نزد آنان بزرگترین و رفیعترین خواهد بود.
امام راحل ، این پیر طریقت و معرفت با دلی مملو از عشق به جویندگان راه هدایت می فرماید؛ 
ای عزیز؛ همان دماغ و نفسی که تو  داری دیگران هم دارند ، اگر تو فروتن شدی قهرا مردم تو را احترام می کنند و بزرگ می شمارند و اگر تکبر کنی فایده ای ندارد ، آنها اگر بتوانند خوار و ذلیلت می کنند و اگر هم نتوانستند به تو اعتنا نمی کنند ، و اگر نتوانستند که بی اعتنایی کنند، در دل و چشم آنها ذلیل خواهی بود .پس تو با تواضع دل مردم را فتح کن ، دل اگر پیش تو آمد آثار خود را ظاهر می کند و اگر قلوب از تو بر گشت آثاری خلاف مطلوب تو آشکار می شود.
پس اگر فرضا اهل طلب احترام و بزرگ خواهی هستی باید از راه آن وارد شوی و آن مماشات و تواضع با مردم است .

بحث ادامه دارد...

 

دفتر دهم از حدیث چهارم
              ( کبر)
اجمال بحث قبل؛
امام راحل در کتاب چهل حدیث و در شرح حدیث (کبر) در فصل( مفاسد کبر) فرمودند؛
این رذیله انسان را از کمالات ظاهری و باطنی باز می دارد و بغض و عداوت تولید می کند و انسان را از چشم خلایق می اندازد و پست و ناچیز می نماید.
 ایشان در ادامه فرمودند؛
اگر فرد تواضع کند خدای تعالی آن جامی را که بر سر اوست مرتفع نماید و به او گوید ، بزرگ شو، خداوند تو را بزرگ و مرتفع فرماید.
امام راحل و مشتاق امت، خطاب به جویندگان حقیقت می گوید؛
ای عزیز همان منیت و نفسی که تو داری دیگران هم دارند اگر تو فروتن شدی قهرا مردم تو را احترام می کنند و بزرگ می شمارند ولی اگر تکبر کردی و قلوب از تو برگشت، آثاری خلاف مطلوب تو آشکار می شود، پس اگر فرضا اهل بزرگی هستی باید از طریق خودش وارد شوی.
ادامه بحث؛
پس ای عزیز بدان ، با تکبر نتیجه مورد دلخواه خودت را در دنیا نمی گیری، علاوه بر انکه همین امر موجب ذلت در آخرت و خواری در آن عالم  می شود.
همان طور که در این عالم مردم را حقیر شمردی و به بندگان خدا بزرگی کردی و به آنها عظمت و جلال و عزت و حشمت فروختی، صورت همین بزرگی، ذلت و خواری در آخرت  است،
چنانچه در حدیث شریف از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمودند؛ 
(همانا متکبرین به صورت مورچگان ضعیف قرار داده شوند و مردم آنها را پایمال کنند تا خداوند از حساب آنها فارغ شود).
و باز در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است که؛
بترسید از عظمت و کبر کردن ، زیرا که کبر مختص خدای عز و جل است ؛ و کسی که در آن با خدا منازعه کند خداوند او را در هم شکند و در روز قیامت ذلیلش کند .
ایشان می فرماید؛ بدان امور آخرتی با دنیا فرق دارد ، ذلت در آخرت غیر از ذلت در دنیا است، چنانچه نعمت ها و عذاب های آن جا مناسب همان مکان است ، نعمت در آنجا فوق تصور ماست ،عذابش هم خارج از حوصله ماست،کرامت اش بالاتر از آن چه ما خیال می کنیم هست ، ذلت و خواری اش هم غیر از این ذلت و خواری ها که ما گمان می کنیم هست، و عاقبت کار متکبر هم جهنم می باشد.
در حدیثی دیگر آمده است که؛
(اَلْکِبْرُ مَطَایَا اَلنَّارِ)./کسی که مرکب کبر را سوار شود او را به آتش می برد.
رسول اکرم صلح الله علیه و آله فرمود َ؛ ( لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ)./کسی که در دلش به اندازه دانه ی خردلی کبر و خود خواهی باشد هرگز داخل بهشت نمی شود/.
و امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند که ؛
(العزّ رداءُ الله و الکبر إزارهُ فمن تناول شیئاً منه أکبّهُ الله فی جهنم ) عزت و کبریا از خداست کسی که چیزی از او را داشته باشد خدای تعالی او را به روی، در جهنم افکند.
امام راحل می فرماید؛

بحث ادامه دارد...

دفتر یازدهم از حدیث چهارم
               (کبر)
خلاصه جلسه گذشته؛
امام رضوان الله علیه  در کتاب چهل حدیث و در شرح (حدیث کبر)، در بیان مفاسد آن، روایاتی را متذکر می شوند که امام صادق( علیه السلام) فرمودند؛
(همانا متکبر به صورت مورچگان ضعیف قرار داده شوند و مردم آنها را پایمال کنند  تا خداوند از حساب آنها فارغ شود).
و یا روایت دیگر که فرمود بترسید از عظمت و کبر کردن ، زیرا که کبر مختص خدای عز و جل است؛ و کسی که در آن با خدا منازعه کند خداوند او را در هم شکند و در روز قیامت ذلیل کند.
ادامه بحث؛
امام راحل در ادامه بحث بیانی دیگر از امام صادق علیه السلام را می آورند که می گوید؛
انّ فی جَهنّمَ لَوادِیا للمُتَکبِّرینَ یُقالُ لَه : سَقَرُ ، شَکا إلى اللّه ِ عزّ و جلّ شِدّةَ حَرّهِ ، و سَألَهُ أنْ یأذَنَ لَه أنْ یَتَنفّسَ ، فتَنَفّسَ فأحْرَقَ جَهنّمَ !
در جهنم براى متکبران درّه اى است به نام سقر. آن درّه از شدّت حرارتِ خود به خداوند عزّ و جلّ شکایت بُرد و خواهش کرد اجازه اش دهد تا نفسى بکشد. پس، نفسى کشید که دوزخ را سوزاند!
ایشان می گوید؛
پناه می برم به خدا از جایی که خودش با آن که دار عذاب است از حرارت خودش شکایت کند و جهنم از نفس (به فتح فا) بسوزد ،
ایشان می گوید؛
سختی و شدت حرارت آتش آخرت را ما ، نمی توانیم در این عالم ادراک کنیم ؛ زیرا که سبب اختلاف شدت و ضعف عذاب؛
 گاها؛ مربوط به قوت و ضعف ادراک است ، هر چه مدرک قویتر و ادراک تام تر و خالص تر باشد ادراک درد بیشتر می شود.
و گاها؛ مربوط به مواد است که قبول حرارت می کند، مثلا آهن و طلا از سرب و قلع بیشتر قبول حرارت می کنند و این دو از چوب و زغال و باز این دو از گوشت و پوست. 
و گاها؛ شدت حرارت می تواند مربوط به محل قابل باشد ، مثلا مغز سر انسان با آن که از استخوان ها قبول حرارت کمتری می کنند مع ذالک تاثیرش در دریافت درد بیشتر است ؛ زیرا که قوه ادراک  بیشتر در انجام معصیت نقش دارد.
و گاها؛ شدت و ضعف به خود حرارت بر می گردد ، قطعا حرارت با درجه صد در صد ، با پنجاه در صد فرق دارد.
گاها؛ اختلاف ، مربوط به نسبت حرارت به محل قابل است ، اگر آتش به دست و یا پا برسد قطعا بیشتر تاثیر می کند.
بنابر این تمام این موارد پنج گانه اگر چه در این عالم از نقصان بر خوردار هستند، ولکن در آن عالم در کمال قوت و تمامیت برای رساندن عذاب هستند.
ایشان می فرماید جمیع ادراکات ما در این عالم ناقص و ضعیف و محجوب به حجاب ها است که ذکر آنها موجب طولانی شدن مطلب می گردد و مناسب این بمقام نیست.

بحث ادامه دارد....

 دفتر دوازدهم از حدیث چهارم
                ( کبر)
اجمال جلسه قبل؛
امام خمینی در کتاب چهل حدیث و در شرح (حدیث کبر) و در (فصل مفاسد کبر) به سختی و شدت حرارت آتش آخرت اشاره کرده و می فرماید؛
ما در این دنیا نمی توانیم ادراک حقیقت عذاب را بنماییم.
این عدم ادراک ،1_ می تواند بواسطه قوت و ضعف مدرک باشد 2_و هم مربوط به موادی که قبول حرارت می کند و حس ما مربوط به آن است 3_هم به محل قابل ، ممکن است قبول حرارت اندک نماید، ولکن بیشترین قبول  تاثیر را بنماید 4_ این شدت و ضعف می تواند به مقدار حرارت نیز مرتبط باشد  5_ و هم مربوط به اختلافی که بین ماده فاعله با ماده قابله وجود دارد و ما به تفصیل در دفتر قبل شرح آن را دادیم.  
ادامه بحث؛
امام رضوان الله علیه در ادامه بحث می فرماید؛
امروز چشم ما نمی تواند ملائکه و بهشت و جهنم را ببیند ، گوش ما هم صداهای عجیب و غریب برزخ و برزخیان را نمی شنود ، حس ما هم نمی تواند ادراک حرارت جهنم را بنماید .
همه اینها بدلیل نقصی است که در حواس ما وجود دارد و لکن آیات قرآن و اخبار اهل بیت صلوات الله علیهم تلویحا و تصریحا به آن پرداخته اند و این اخبار مطابق با برهان هم هست.
ایشان در بیان شدت عذاب در آخرت می فرماید؛
اگر بدن انسان یک ساعت در این آتش سرد دنیا بسوزد خاکستر می شود ولی خداوند در قیامت این بدن را طوری قرار می دهد و خلق می کند و در آتش قرار می دهد که طبق بیان جبرئیل امین اگر یک حلقه از سلسله هفتاد ذراعی اهل جهنم را در این عالم بیاورند تمام کوهها از شدت حرارت آن ذوب می شود و هرگز خاموش نشود و از بین نرود.
بدن انسان در قیامت ، قابل قیاس با دنیا نیست چرا که ارتباط نفس و حقیقت انسان با بدن در این عالم خیلی ضعیف و ناقص و ناچیز است ، همچون نسبت خواب دیدن  به بیداری است ،در حالی که  نسبت نفس به بدن در آن عالم همچون نسبت فاعلیت و خلاقیت است و هر آنچه را که نفس طلب بنماید بدن محقق می سازد .
و دیگر آن که :آتش این عالم افسرده و سرد و غیر واقعی است . اتش این دنیا یک امر عرضی و مربوط به مواد خارجی و غیر خالص است ولی آتش جهنم خالص و قائم به ذات است که از روی شعور و فهم اهل خود را می سوزاند و به هر قدر که مامور است فشار به اهل خود آورد، چنانچه در وصف آن از امام صادق علیه السلام و جبرئیل امین شنیدی و یا آیات و اخبار زیادی که وصف آن را نمودند .
ایشان در جمع بندی این فصل می فرماید؛
پس معلوم گشت که موجبات عذاب در این عالم به هیچ وجه فراهم نیست . نه قابل قابلیت تام و تمام را دارد و نه فاعل توان فاعلیت را، و نه ادارکی که بتواند دریافت حقیقت عذاب را بنماید.
پس آتشی که جهنم، از نفس او می سوزد ما نمی توانیم تصور و ادراک آن را بنماییم، مگر انکه مبتلا به تکبر و این خلق زشت و ناپسند شویم و  اصلاح نشده به عالم آخرت منتقل شویم و بالعیان آنچه را که شنیدایم را ببینیم .پناه بر خدا.
بحث ادامه دارد...

دفتر سیزدهم از حدیث چهارم
               ( کبر)
خلاصه جلسه گذشته؛
امام راحل در شرح حدیث چهارم و در  فصل (مفاسد کبر) مطلب را به اینجا رساندند که اگر گوش ما صدای عجیب و غریب برزخ و برزخیان را نمی شنود و حس ما ادراک جهنم نمی نماید بدلیل نقصی است که در حواس ما وجود دارد ولکن آیات و اخبار تلویحا و تصریحا بدان پرداخته اند.
ایشان در ادامه می فرماید؛
بدن انسان در قیامت قابل قیاس با دنیا نیست چرا که ارتباط نفس و حقیقت انسان با بدن در این عالم خیلی ضعیف و ناقص است ، همچون نسبت خواب به بیداری ، در حالی که نسبت نفس به بدن در آخرت همچون نسبت فاعلیت و خلاقیت است و هر آن چه را که نفس طلب کند بدن محقق می سازد.  
امام راحل در تمایز آتش دنیا و آخرت می گوید؛
آتش این عالم افسرده ، سرد ، عرضی و مربوط به مواد خارجی و غیر خالص است ، در حالی که آتش جهنم خالص و قائم بذات و از روی شعور و فهم است و به هر مقدار که مامور است فشار به اهل خود آورد.
ادامه بحث؛
امام خمینی در ادامه شرح و در فصل( بعضی از موجبات کبر)  می فرماید؛
یکی دیگر از دلایل و موجبات تکبر انسان ها می تواند کوچکی، ضعف ، پستی و کم حوصلگی آنان باشد .
اگر ظرفیت کم بود به مجرد یک کمال و یا یک امتیازی گمان می کند که دارای مقام و مرتبه ای شده است در حالی که اگر به انصاف نگاه بکند می فهمد که آنچه را که کمال گمان کرده و به آن افتخار و تکبر می نموده یا اصلا کمال نبوده و یا اگر بوده در مقابل دیگران قدر قابلی نداشته و بیچاره صورت خود را با سیلی سرخ کرده است.
مثل عارفی که به واسطه عرفان خود بر سایرین به چشم حقارت نظر کرده و می گوید؛ این آقا از معارف الهیه چه دارد ، به جز یک دسته از مفهومات که همه حجاب حقایق اند و سد طریق ، و یا یک مقدار اصطلاحات دل فریب با زرق و برق که هیچ ربطی به معارف الهیه ندارد و با خدا شناسی و علم به اسماء و صفات فاصله ها دارد 
و این آدم به اصطلاح عارف، به تکبر و طعنه خطاب به آنان گوید؛ معارف صفت قلب است.
امام در ادامه می افزاید؛ به عقیده نویسنده تمام این علوم، عملی هستند و نه محض دانستن یک مقدار مفاهیم و اصطلاحات و به عمر کوتاه و اطلاع کمی که داریم، دیده ایم کسانی که در عرفان عالم اند و اصطلاحات را خوب می شناسند ولی در دل آنان  اثری  مشاهده نکردیم و بلکه اثر ضد آن را دیده ایم.
پس ای عزیز؛ طبق فرمایش تو، عرفان بالله قلب را محل تجلیات اسماء و صفات و جلوه ذات و محل ورود سلطان حقیقی می نماید و آثار منیت و تعینات را می زداید و قلب را احدی احمدی می کند ، پس چرا قلب تو ، محو جمال خودت کرده و به خود بالیدن ات را افزوده و تو را از حق تعالی و تجلیات اسمایی او غافل نموده و قلبت را منزلگاه شیطان کرده است .
 وای به حال تو ای عارف، که حالت از همه کس بدتر و حجت بر تو تمام تر است، تو تکبر به حضرت حق می نمایی و نفس فرعونیت را در مقابل اسماء و صفات و تجلیات آن ذات بی همتا قرار می دهی؟
ای طلبه مفاهیم و ای گمراه حقایق ، قدری تامل کن ببین چه داری از معارف ؟ چه اثری در خود از حق و صفاتش سراغ داری ؟ علم موسیقی و  آهنگ ها شاید از علم تو دقیق تر باشد ، علم هیئت و مکانیک و سایر علوم طبیعی و ریاضی در اصطلاحات و دقت، با علم تو هم دوش است، همان طور که آنها عرفان بالله نمی آورد ، علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و در پرده مفاهیم و اعتبارات است کیفیتی و تاثیری برای تو نخواهد داشت .

بحث ادامه دارد. ..

دفتر چهاردهم از حدیث چهارم
اجمال جلسه قبل؛
امام خمینی در کتاب چهل حدیث ، در شرح حدیث کبر و فصل (بعضی از موجبات کبر) فرمودند؛
کوچکی ، ضعف ، پستی و کم حوصلگی می تواند از عوامل کبر باشد. اگر انسان کم ظرفیت بود به مجرد یک کمال و یا یک امتیاز گمان می کند که دارای مقام و مرتبه ای شده است در حالی که اگر انصاف داشته باشد می فهمد آنچه را که داشته یا کمال نبوده و اگر هم بوده در مقایسه با دیگران ناچیز بوده است. مثل آن عارفی که از یک دسته از مفاهیم و اصطلاحات دل فریب ، برخوردار است و گمان می کند به حقیقت دست یافته و بر دیگران به چشم حقارت، می نگرد.
ایشان جهت تذکر، مشفقانه به علاقه مندان اصلاح نفس و سالکان طریقه عرفان می فرماید؛
عرفان بالله می بایست قلب را محل تجلیات اسماء و صفات و جلوه ذات و محل ورود سلطان حقیقی می کرد و آثار منیت و تعینات را می زدود و قلب را احدی احمدی می نمود ولی متاسفانه  قلب تو  در جمال خودت محو گشته و بر بالیدن خود افزوده است و از حق تعالی و تجلیات اسمایی غافل کرده است و بدان حال چنین عارفی از دیگران بدتر است چرا که بر حضرت حق تکبر کرده و فرعونیت بر حضرت اسماء و صفات و تجلیات ذات نموده است .
ادامه بحث؛
ایشان در ادامه بحث می فرماید؛
ای طلبه ی مفاهیم و ای گمراه حقایق قدری تامل کن ببین از معارف حق چه داری ؟ و از حق و صفات او چه اثری در خود می بینی؟ علم موسیقی و ایقاع (آهنگها) شاید از علم تو دقیق تر باشد؛ هیئت و مکانیک و سایر علوم طبیعی و ریاضی در اصطلاحات و دقت با علم تو هم دوش است همچنان که آنها عرفان بالله نمی آورد علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات است و در پرده مفاهیم و اعتبارات گرفتار است نه از او کیفیتی حاصل شود و نه حال انسان را دگرگون نماید. در حالی  که علوم طبیعی و ریاضی در شریعت علم ، از علوم شما بهتر است چرا که آن ها نتیجه خود را خواهد داد و از شما بی نتیجه و یا به عکس نتیجه می دهد، مهندس نتیجه هندسه و زرگر نتیجه زرگری را می برد ولی شما نه تنها به نتیجه معارف دست نیافتید بلکه از نتیجه دنیوی هم بر خوردار نشدید، بلکه تمامی حجاب های شما غلیظ تر شد ، وقتی صحبت از احدیت شود ، یک ظلمت بی انتها تصور می شود و اگر از حضرت اسماء و صفات سخنی می شنوید یک کثرت لا یتناهی در نظر می آورید ، پس راهی به حقایق و معارف از این اصطلاحات پیدا نشد و بر علمای حقه تکبر نمودید و بدان، معارفی که بر کدورت قلب بی افزاید معارف نیست ، وای بر معارفی که عاقبت صاحبش را وارث شیطان کند .بدان که کبر از اخلاق خاصه ی شیطان است او بر پدر تو آدم علیه السلام کبر کرد و مطرود درگاه شد و تو که بر همه آدم و آدمی زاد تکبر می کنی مطرود هستی ، پس از این حدیث مفصل حال سایر علوم را بفهم.

بحث ادامه دارد....

دفتر پانزدهم از حدیث چهارم
خلاصه بحث گذشته؛
امام راحل در ادامه بحث و در شرح حدیث کبر و فصل( بعضی از موجبات کبر) خطاب به عارفی که قلبش محو جمال خود گشته و از حق تعالی و تجلیات اسمایی، غافل شده فرمودند؛
ای طلبه ی مفاهیم و ای گمراه حقایق، قدری تامل کن ، ببین از معارف حق چه داری ؟ و از حق و صفات او چه اثری در خود می بینی ؟
امام در مقایسه بین علم عرفان و علم موسیقی و سایر علوم ، خطاب به این عارفی که بندگان را به حقارت می نگرد می فرماید؛
علم موسیقی و آهنگ ها شاید از علم تو دقیق تر باشند ، هیئت ، مکانیک و سایر علوم طبیعی و یا ریاضی در اصطلاحات و دقت، با علم تو هم دوش است، همچنان که آنها عرفان بالله نمی آورند، علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات است نه از او کیفیتی حاصل شود و نه حال تو را دگرگون نماید.  
ادامه بحث؛
ایشان در ادامه بحث خطاب به چنین شخصی که خود را حکیم می داند می فرماید؛
حکیمی به واقع حکیم است که نسبت خود را با حق و نسبت حق را با خلق  بداند و کبر را از دل خود بیرون کند. 
ولی اگر خود را در بند مفاهیم و اصطلاحات گرفتار نمود و گمال کرد که حکمت این ها است و خود را متصف به صفات واجب شمارد و به استناد (الحکمه هی التشبه بالاله ) گوید حکیم از صفات حق است و یا با تمسک به (یعلمهم الکتاب و الحکمه) و (الحکمه ضاله المومن) و....،  و خود را در زمره انبیاء و مرسلین قلمداد  کند ، چنین شخصی، قلب او از حکمت بیخبر است و از هزاران مراحل خیرات بدور و از حکمت مهجور است .
امام راحل، در تعریف حکیم واقعی، بااستناد به فیلسوف بزرگ اسلام جناب آقای  محقق داماد می گوید؛
حکیم آن است که بدن از برای او، چون لباس باشد ، هر وقت که اراده کند ، بتواند از خود رها کند .
ایشان بنا بر آنچه را که محقق داماد در شناخت حکیم واقعی فرمودند، می گوید؛
او چه می گوید و ما چه می گوییم ! او از حکمت چه فهمیده است و ما از حکمت چه می فهمیم ! پس اگر من و تو به واسطه چند مفهوم و پاره ای از اصطلاحات به خود می بالیم و بر مردم کبریایی می کنیم معلوم می شود که از کوچکی و از کم ظرفیتی است.
امام راحل در ادامه خطاب به چنین شخصی می فرماید؛
آن شخصی که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و بر مسند دستگیری، در کسوت تصوف قرار می گیرد، حالش از این دو بدتر و غمزه اش بیشتر است.
چنین فردی اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از مسیر حق منصرف و مجذوب به خود نموده است .
 این بیچاره فهمیده و یا نفهمیده برای رواج بازار خود، پاره ای از اصطلاحات جاذب، به خورد عوام بیچاره داده  و گمان می کند که با لفظ (مجذوب علی شاه) و یا (محبوب علی شاه) حال جذبه و حب به او دست می دهد!
امام راحل خطاب به چنین شخص می گوید؛
ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم ، این کار تو ، این قدر کبر و افتخار ندارد ، این بیچاره از تنگی حوصله و از روی کوچکی عقل چنین کرده ، خودش را به  بازی گرفته و دارای مقام و هادی و منجی خلایق  دانسته ، چنین شخصی وقاحت را گاهی از حد گذرانده و خود را داری مقام ولایت کلیه دانسته! 
ایشان در مورد چنین شخصی با چنین اوصافی می فرماید؛
 این نیز از کمی استعداد و تنگی سینه و ضیق قلب است.

بحث ادامه دارد...

   دفتر شانزدهم از حدیث چهارم
اجمال بحث؛
امام خمینی رضوان الله علیه، در شرح حدیث کبر و در فصل (بعضی از موجبات کبر) خطاب به آن عارف و حکیمی که در حجاب الفاظ و مفاهیم گرفتار گشته و از حق تعالی و تجلیات اسمایی و صفاتی غافل است می گوید؛
حکیمی به واقع حکیم است که نسبت خود، با حق و نسبت حق ، با خلق را بشناسد و از کبر بیرون آید و یا بنابر آنچه که جناب محقق داماد می فرماید؛ حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد ، هر وقت که اراده کند بتواند از تن به در آورد.
ایشان در ادامه بحث و در بیان دلیل تکبر چنین حکیم و عارفی می گوید؛ 
این بیچاره از تنگی حوصله و از روی کوچکی عقل چنین نموده و خودش را به بازی گرفته و دارای مقام هادی و منجی خلایق دانسته و این از کمی استعداد و تنگی سینه و ضیق قلب است.
ادامه بحث؛
امام راحل بار دیگر خطاب به چنین شخص می گوید؛
این علوم که همه اش مربوط به عمل است ،اگر در تو اضافه ای نکرده و تو را اصلاح ننموده و بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیه به بار آورده، پس ! کارت از علمای سایر علوم ناچیزتر و بلکه از همه عوام پست تر است.
آری این مفاهیم عرضیه و معانی حرفیه و نزاع های بی فایده که بسیاری از آن ، به دین خدا هیچ ارتباطی ندارد و از علوم هم به حساب نمی آید ، پس این همه ابتهاج و تکبر برای چی است؟
خدا شاهد و گواه است که اگر نتیجه این علم چنین باشد و تو را هدایت نکند و از مفاسد اخلاقی و عملی نرهاند ، پست ترین شغل ها از آن بهتر است، چرا که آنها نتیجه ی عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویش کم تر است، 
و تو جز وزر و وبال نتیجه ای نبرده ای و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی نچیده ای ، از بس که افق فکرت کوتاه است به مجرد آن که دو اصطلاح درهم و برهم کردی ، خود را عالم و سایر مردم را جاهل پنداشتی و پر ملائکه مقربین را به زیر پای خود پهن کردی و جایگاه را در مجالس و راه را در کوچه ها بر بندگان خدا تنگ می نمایی ، و علم و علمای آن را تضییع می کنی و توهین به نوع خود می نمایی.
ایشان در ادامه می گوید؛
از همه اینها پست تر و کوچکتر کسی است که به امور دیگر از قبیل مال و منال و حشم و طایفه تکبر نماید ، بیچاره از جمیع اخلاق آدمی و آداب انسانی دور است و دست اش از تمام علوم و معارف تهی است ولی چون لباسش پشم گوسفند و پدرش فلان و فلان است به مردم تکبر می کند ! چه فکر کوچک و قلب تنگ و تاریکی، حاضر شده از تمام کمالات به لباس زیبا و از تمام زیباییها به کلاه و قبا اکتفا کند. این بیچاره به مقام حیوانی و حظ حیوانی رسیده و از جمیع مقامات انسانیه ، به یک صورت خالی از مغز و شکلی خالی از حقیقت، اکتفا نموده ، با این وصف خود را صاحب مقام دانسته ، این قدر پست و نالایق است که اگر کسی از او یک مرتبه دنیایی بالاتر باشد چنان با او رفتار کند که گویی بنده با مولای خود چنین رفتار می کند،

بحث ادامه دارد.....
   دفتر هفدهم از حدیث چهارم
           ( حدیث کبر)
خلاصه بحث گذشته؛
امام راحل در شرح حدیث کبر و در فصل (بعضی از موجبات کبر) خطاب به عارف و عالم فقه و یا حدیث و سایر علوم شرعیه که مبتلا به کبر شده اند می فرماید؛
شما که بیش از یک دسته اصطلاحات در این علوم نمی دانید، اگر این علوم که همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه ای نکرده باشد و تو را اصلاح ننموده باشد و بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیه به بار آورده باشد ، کارت از علمای سایر علوم پست تر و ناچیز تر است .
ایشان دلیل این نوع از تکبر را کوچکی افق فکر و پستی حد قابلیت می داند و می فرماید؛
یکی از عوامل قوی تکبر، کوچکی افق فکر و پستی حد قابلیت است ، و چیزهایی که کمال نیست و یا کمال لایق نیست، در او تاثیر شدید گذاشته و او را به عجب و کبر واداشته و هر چه در او حب نفس و دنیا بیشتر باشد این امور در او بیشتر موثر واقع شود.
ادامه بحث؛
ایشان در ادامه بحث و فصل (علاج تکبر) می فرماید؛
اکنون که مفاسد کبر را دانستی ، در صدد علاج نفس باش و دامن همت  برای پاک کردن قلب از این کدورت و صاف کردن آیینه ی دل از این غبار غلیظ به کمر زن،
اگر اهل قوت نفس و سعه هستی و ریشه ی  حب دنیا در دلت محکم نشده و زخارف دنیا در قلبت جلوه ننموده و  هنوز چشم اعتبار و انصاف ات باز است آنچه را که ما در فصل قبل گفتیم و هشدار بدان دادیم برای علاج و درمان علمی این مرض کافی است و اما اگر در این مرحله نیستی ، قدری تفکر در حالات خود بنما شاید دلت بیدار شود .
امام راحل این انسان وارسته و بخدا رسیده و آشنای به نسبت خلق به حق، می گوید؛
ای انسانی که در اول امر، هیچ نبودی و در کتم عدم ، دهرها و زمانهای غیر متناهی بودی ، بفرما ناچیز تر از عدم و محو از صفحه وجود چیست؟
پس از آن که اراده ی حق به پیدایش تو تعلق گرفت ، از بس که ناقابل، ناقص ، پست و ناچیز بودی و قابل فیض نبودی، تو را از هیولای عالم ، که جز قوه ی محض و ضعف صرف نیست، به صورت جسمیه و عنصریه که اخس موجودات و پست ترین کائنات است به وجود آورد ، از آن جا تو را به صورت نطفه ای که اگر دست ات به آن آلوده گردد استقذار و ناخوش داری و به زحمت آن را پاک نمایی ، در آورد، در منزلی بس تنگ و پلید در انثیین (بیضه) پدر جای داد و از مجرای بول در حالتی زشت و فجیع به رحم مادر وارد کرد و تو را در جایی منزل داد که از ذکر آن متنفری، در آن جا به صورت علقه (خون بسته )و مضغه (گوشت جویده شده)در آورد و با غذایی تربیت کرد که از شنیدنش وحشت کنی و باید خجلت کشی ، ولی چون همه مبتلای به این بلیه ها هستند خجلت زایل شود( الْبَلَیَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ)....

بحث ادامه دارد....

 


( ۴ )

نظر شما :