روز دانشجو مبارک
از راه رسیده و نرسیده، گام های آلوده اش را بر خاک ایران گذاشته و حالا قربانی می خواهد. گرگی است که بر گله خواهد زد و چوپان، به افتخار همنشینی با او، بهترین ها را قربانی می کند.
سه قطره خونی که 16 آذر 1332 به پای نیکسون ریخته شد و سنگفرش های دانشگاه تهران را نگین کرد، هنوز هم زنده و جاری است.
هنوز این قطره های سرخ، بخار بلند می شود و اگر نبود که برای حفظ سنگر ایستاده اند، جاری می شدند و دانشگاه و تهران را با خود می بردند.
بوی تازگی که از عصاره جان دانشجو برمی خیزد، همراه با بوی سنگفرش های لگدمال شده دانشکده فنی، در خیابان های دانشگاه می پیچید، از زیر در می گذرد و تمام ایران را فرا می گیرد. آن وقت به یاد می آوری که در 16 آذر، خشم و اعتراض دانشجویان را با گلوله پاسخ گفتند و تنهای نحیفشان را پیش پای نیکسون، به خاک و خون کشیدند.
قلم های شکسته و دفترهای پاره را به یاد می آوری که اینجا و آن جا، روی پله های دانشکده فنی افتاده بودند و فریادهای فرو خفته ای که از آن به بعد، هر سال، فضای دانشگاه را پر می کند.
هنوز هم اگر لابه لای دیوارهای دانشکده فنی را خوب بنگری، زخم های گلوله را می توانی ببینی؛ گلوله هایی که 16 آذر، پیکر دانشگاه را خراشیدند و آذر اهورایی را به بهمن جاویدان پیوند زدند.
خوب گوش کن! هنوز هم در راهروهای دانشگاه، صدای فریاد حق طلبانه دانشجویان شنیده می شود. مرگ را به ذلت ترجیح دادند و امروز، فریادی که برآوردند، به موجی عظیم تبدیل شده است که همچنان زنده و جاری به پیش میرود.
نظر شما :