یکسال از شهادت سردار سلیمانی گذشت
دلنوشته سردار سلیمانی درخصوص جهادگران
"این سنگرسازان بیسنگر دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس، و این شیرمردان گمنامی که حضورشان در دفاع مقدس «طوفان معنویت» بود.
از «جهادی» نوشتن، یعنی تفسیر بر آیات جهاد نوشتن، بنابراین برای امثال من بسی سخت است دسترسی بر آن قله رفیعی که به بلندای آسمان است.
شیرمردان گمنامی که حضورشان طوفان معنویت بود. هرچه بر قلم فشار میآورم تا بتوانم او را که بر بلندای لودر و بلدوزرش بر مرگ میخندید و دهها تانک که او را نشان گرفته بود و باران گلولههایی که بر او باریدن گرفته بود ترسیم کنم، خود را عاجز و ناتوان مییابم.
من او را در عبور از «هور» دیدم؛ گردآلود، چون ماه مستتر در زیر ابر سفید، از باتلاقها عبور کرده بود؛ نیزارها را درنوردیده بود؛ و در کنار دجله خود را به محبوبش بسیجی رسانده بود، و حجله میساخت. «حجلۀ عشق» ــ «حجلۀ دفاع» ــ «حجلۀ شهادت».
فراوان او را دیدم درحالیکه خون سرخش بر زین مرکب آهنینش ریزان بود. او را کنار پل خیبر دیدم؛ او را در اروند دیدم، درحالیکه شط را از خون خود گلگون کرده بود. او را در مجنون دیدم؛ او را در دریاچۀ نمک دیدم، درحالیکه دودههای باروت بر چهرۀ چون ماهش نشسته بود؛ او را در وسط میدان مین دیدم درحالیکه زمین را از خون خود پر از شقایق کرده بود. او را در کوههای سخت و سرد کردستان در سورن دیدم.
او جلودار بود؛ آری او همیشه جلودار بود. همۀ خاکریزهای جبهه بوی او را میدهد، زیرا هر کیلومتر آن با خون دهها جهادی احداث شده است.
به کجا بنگرم تو را ببینم ای اسطورۀ جهاد و شهادت؟ همهجای جبهه نشان از تو دارد. و هرکجا تو بودی آنجا مقاومت را دیدم. ایثار را ملاقات کردم، و شهادت آنجا میهمان بود.
تو با «صفا» همراه بودی، و محبت «طنین» تو بود.
راستی! میدانی چرا شهدای تو همه از ناحیۀ سر به شهادت رسیدند؟ چون ایستادهترین بودند.
درود بر تو ای «سنگرساز بیسنگر»!
ای همۀ معنای آیات جهاد! ای از شط خون عبور کرده و خرمن آتش درنوردیده! ای شهادت در آغوشگرفتگان و ای خاکیان خاک در هم نوردیده! تو سنگرم بودی، تو تکیهگاه سلاحم بودی، تو مقاومتم را تداوم بدادی، با تو من دشمن را به تمسخر گرفتم، و با حضور و کمک تو هشت سال افتخار ساخته شد.
چه بگویم که قلم عاجز و زبانم الکن است؟ بهتر است دم فروبندم و خاضعانه و خاشعانه بگویم: «السّلام علیک یا خاصّه اولیاء اللّه»".
نظر شما :